سیزده تا

شنبه سی اردیبهشت وقت شیمی‌درمانی گرفته بودیم. از شش صبح مشغول آماده شدن بودیم. تمام شب تا صبح باریده بود. کار آماده شدن من که تمام شد شروع شد: «حالا بارونه مگه میشه ماشین گرفت». از ابتدای اردیبهشت می‌دانست که نوبت تزریقم است و روندش چطوری است و اصلاً کلی عقب افتاد که تاول سوختگی…Continue reading سیزده تا

اینطوری است جریان

آن که دست به دامن تقوا بزند سختی‌‌ها پس از نزدیک شدن از او دور می‌‌گردد، و  امور بعد از تلخی‌ برای‌ او شیرین می‌‌شود، و امواج فتنه‌ها پس از تراکم از اطراف او پراکنده می‌‌گردد، و دشواریها پس از رنجاندنش بر او آسان می‌‌شود، و باران کرامت پس از نایاب شدن بر او می‌‌بارد، و رحمت رمیده شده…Continue reading اینطوری است جریان

مهریه

مهدیه تعریف می‌کرد یکی از پسرهای پیش دبستانی عاشق موهای یکی از همکلاسی‌هایش شده. محمد و سنا. بعد برگشته مدادرنگی‌هایش را داده به دختر مو قشنگ. فرداش آمده گفته سنا، ببخشید. مادرم گفته باید مدادرنگی‌ها را پس بدهی.‌  

تبادر

تیتر لایحه حجاب و عفاف مرا یاد طرح خانه‌های عفاف دوره اول خاتمی می‌اندازد. شاید قصد قوا همین است که عفافی‌ها را با پیامک شناسایی و ساماندهی کند؟ هومم. هیچی از این نواصولگرایی و حکمرانی نو بعید نیست. شوخی نیست که، ۲۵ سال است جناب قالیباف رویش فکر کرده. دوم خردادی‌ها هم همینطوری همینطوری بود…Continue reading تبادر

لایحه عفاف و حجاب قوا

در داستان قلعه حیوانات یک جایی است که حیوانات صبحگاه جمع می‌شوند طبق سیاق، شعارهای انقلاب را از روی اعلان بخوانند و متوجه می‌شوند خوکها شبانه تعدادی از شعارها را پاک کرده و برخی را تغییر داده‌اند. رسیدیم به اینجای داستان. ‌ ‌ سال ۹۷ اینجای داستان بودیم که(+)