شنبه سی اردیبهشت وقت شیمیدرمانی گرفته بودیم. از شش صبح مشغول آماده شدن بودیم. تمام شب تا صبح باریده بود. کار آماده شدن من که تمام شد شروع شد: «حالا بارونه مگه میشه ماشین گرفت». از ابتدای اردیبهشت میدانست که نوبت تزریقم است و روندش چطوری است و اصلاً کلی عقب افتاد که تاول سوختگی…Continue reading سیزده تا
ماه: خرداد ۱۴۰۲
اینطوری است جریان
آن که دست به دامن تقوا بزند سختیها پس از نزدیک شدن از او دور میگردد، و امور بعد از تلخی برای او شیرین میشود، و امواج فتنهها پس از تراکم از اطراف او پراکنده میگردد، و دشواریها پس از رنجاندنش بر او آسان میشود، و باران کرامت پس از نایاب شدن بر او میبارد، و رحمت رمیده شده…Continue reading اینطوری است جریان
مهریه
مهدیه تعریف میکرد یکی از پسرهای پیش دبستانی عاشق موهای یکی از همکلاسیهایش شده. محمد و سنا. بعد برگشته مدادرنگیهایش را داده به دختر مو قشنگ. فرداش آمده گفته سنا، ببخشید. مادرم گفته باید مدادرنگیها را پس بدهی.
۶۲۴۳ شهید
و ۲۴هزار جانباز.
تبادر
تیتر لایحه حجاب و عفاف مرا یاد طرح خانههای عفاف دوره اول خاتمی میاندازد. شاید قصد قوا همین است که عفافیها را با پیامک شناسایی و ساماندهی کند؟ هومم. هیچی از این نواصولگرایی و حکمرانی نو بعید نیست. شوخی نیست که، ۲۵ سال است جناب قالیباف رویش فکر کرده. دوم خردادیها هم همینطوری همینطوری بود…Continue reading تبادر
لایحه عفاف و حجاب قوا
در داستان قلعه حیوانات یک جایی است که حیوانات صبحگاه جمع میشوند طبق سیاق، شعارهای انقلاب را از روی اعلان بخوانند و متوجه میشوند خوکها شبانه تعدادی از شعارها را پاک کرده و برخی را تغییر دادهاند. رسیدیم به اینجای داستان. سال ۹۷ اینجای داستان بودیم که(+)
چهارمین باری که خسته شد
بعد از قریب سه سال دانستم بدن درد شدیدم بعد از شیمیدرمانی، نصفش بابت نشستن روی ویلچر و رفت و آمد بود و ربطی به ریتوکسیمب ندارد. توفیق اکراهی دست داد در منزل رفتیم زیر سرم. مینویسم سر سرْ حالی.