شنبه سی اردیبهشت وقت شیمیدرمانی گرفته بودیم. از شش صبح مشغول آماده شدن بودیم. تمام شب تا صبح باریده بود. کار آماده شدن من که تمام شد شروع شد: «حالا بارونه مگه میشه ماشین گرفت». از ابتدای اردیبهشت میدانست که نوبت تزریقم است و روندش چطوری است و اصلاً کلی عقب افتاد که تاول سوختگی جذب شود و رفت و آمد باعث بدتر شدنش نشود. عدل پیشنهاد تزریق در خانهاش را موقع خروج از خانه و وسط خیابان باید میداد تا عصبانیام کند و استرس و اعصاب خوردی بماند برایم؟ میداند من آدم تمهیدم و کافی بود از همان شش ماه قبل حتی بگوید کمرش درد میکند و کاش بشود راهی پیدا کرد در منزل خدمات بگیریم و اینطور اذیتم نکند.
گفتم صبر کند ببینم از کجا پرس و جو کنم، نکرد و دنبال جایی و کسی گشت سر خود و ده بار رفت داروخانه و کسی که پیدا کرده بود چیزهایی لیست خرید داده بود که اشتباه بودند و خوب و حسابی که پول حرام کرد و رفت و آمد و خسته شد، پرسیدم چی گرفته فهمیدم همه چی اشتباه است. گفت این همه بدو بدو میکنم عرق میریزم آخرش هم همه چی تقصیر من است. گفتم خب چون در مسیر اشتباهی عرق میریزی.
بعد زنگ زدنهای من شروع شد و پرسوجوها و بالآخره علیرغم میل باطنیام آزاده و محدثه گفتند هم فال هم تماشا. خودمان فردا مجهز میآییم هم دیدار بعد از قرنها و هم کارت را راه میاندازیم. داروهای قبل از شیمیدرمانی و روند و فرآیند را هم از بخش شیمیدرمانی الزهرا پرسیده بودند و اینطور شد که عصر یکشنبه همکارهای خوبم آمدند تا زحمت ما را کم کنند.
ولی خوب سندرم آشنایی کم شخصیتی نیست برای خودش. این دو تا هم اولش آنقدر نوشابه باز کردند برای هم که تو استاد رگی تو بفرما، نه تو استادتری تو بفرما، خلاصه سومین بار موفق شدند. طفلکها حالشان بد شد و هی حرف زدم که جو را عوض کنم. نمیشد. آنقدر هم گفتند رگهایت شکننده شده از ترس سیخ نگهداشته بودم و دستم خشک شده بود. همکار بخش شیمیدرمانی هم حسابی ترسانده بودشان جرأت نمیکردند راحت کار کنند.
خلاصه اساتید هیچ رگ دکتر رسولی را هم بلد نبودند و آنقدر هول شده بودند که به جای از پایین به سمت بالا سعی کردن از بالا به پایین سوراخم کردند. بعد یکیشان چیزی گفت که ناراحت شدم. گفت وقتی با مریض غریبه سر و کار داریم خب ناراحت نمیشویم هر چند بار رگ بگیریم ولی آشنا خیلی اذیت کننده است. من هرگز این طرز فکر را نداشتم. خطرناک است.
خلاصه شب سرم تمام شد و هپارینلاک زدیم تا روز بعد و داستان بعد.