مادر هنوز زنده بود و هوا سرد شده بود. سردم بود و پاهایم اذیت میکرد ولی نمیدانستم چرا خانه سرد است. مادر هم سردش بود ولی چیزی نمیگفت. داشتم با هادی کوچولو که کنار مادرش جلوی پنجرهها نشسته بود حرف میزدم که چشمم افتاد به سایه پنجره پشت پرده، پشت زن داداشم. با تاب نشسته…Continue reading آنچ از غم هجران تو با جان من است
برچسب: ترس
مردمان شهر حسود
این هم بود که از یکی از خروجیها که زدیم بیرون گروهی به نماز بودند. پوستین سرخ پوشیده بودند و کلاه خاکی رنگ به سر داشتند و همه موقع سجده مچ دو دست را به پیشانی میگذاشتند بدون به خاک افتادن. پنجهها مشت کرده. مثل وقتی که من موقع تیمم انجام میدهم و انگشتانم…Continue reading مردمان شهر حسود
گرداب را درون خودت غرق میکنی
باید میرفتم شیفت شب، مهمان داشتیم. با مهمانها اتاق پشتی بودیم، حتی نور چراغ آن اتاق، گنجه دو طاقه مادر، ساعت دیواری قدیمی که داداش بزرگه برد مغازه اش و با یک ساعت گرد تبلیغی گولمان زد به دیوار بود. ساعت گفت من خیلی دیر کردهام. نُه بود. با عجله لباس پوشیدم و راه افتادم.…Continue reading گرداب را درون خودت غرق میکنی
استفتاء
وقتهایی برمیگردم بالای سرم را، تو را نگاه میکنم. گاهی از آشپزخانه سرک میکشی به وقت نالههایم. میپرسی چیزی میخواهی؟ میگویم نه. دروغ میگویم. دلم میخواهد بگویم تو را، تو را میخواهم. اما میترسم. حتی میترسم در خوابهایم هم بخواهمت. از ترس دروغ گفتن چه حکمی دارد؟
از درفتها- کیوسک
یک فیلم قدیمی داشت پخش میشد. مادر و دختر سه چهار ساله داخل کیوسک تلفن زنگ زده بودند به پدر که راه دور بود. پدر به دخترش گفت بوسم کن. دختر بوسش کرد. پدر گفت محکمتر. دخترک لبهای خیسش را چسباند به دهنی گوشی و بوس محکمتر فرستاد. قبل از کرونا چه نترس بودیم.
نخودی
جمعه قبلتر مقداری نخود خیس کردم، هوس آبگوشت کرده بودم. شب بعد از تماشای پرستاران که خواستم بخوابم ناگهان صدا شروع شد. کسی داشت بشکن میزد. شروع کردم ورد گفتن ولی ناگهان قلبم درد گرفت و داغ شد. طوری میترسیدم که ورد فراموشم شد. نکند صدای بطری نوشابه بود که مانده بود بغل سجاده؟…Continue reading نخودی
آبان زمین میلرزد
دیروز ساعت پنج و نیم صبح بیدار شدم از اضطراب خوابی که بعد از بیخوابی دنداندردی که با هیچ مسکنی آرام نمیشد، دیدم. خواب دیدم زلزله آمد و دیوارهای خانهام که هم خانه ما بود و هم خانه پدریطور شروع کرد به فرو ریختن و بعد زمین دیوانهوار لرزید و من در حالیکه کنار…Continue reading آبان زمین میلرزد