عشق سه سال طول می‌کشد!

«چطور شده بود که من هیچ وقت ندیده‌ بودم‌اش؟ شناختن این همه آدم توی دنیا به چه کار من آمده بود وقتی این دختر یکی از آن‌ها نبود؟ توی میدان کلیسا هوا سرد بود، شما خیلی خوب می‌دانید که از این حرف می‌خواهم به کجا برسم- بله، نوک سینه‌های‌اش زیر پلوور سیاه چسبان‌اش برجسته شده…Continue reading عشق سه سال طول می‌کشد!

بیماری‌ هم مثل صدا است.

دست مرا بگیر. صدایت دور است. گُنگ. نمی‌شنوم‌ات. ناشنوام. تویی که نزدیکی از من، به من. دست‌م را بگیر. نمی‌بینم‌ات. نابینام. تو نزدیک‌ام باش. هستی. دست‌م را بگیر. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سعی می‌کنم خوابم نبرد. نمی‌خواهم بخوابم. نه اینکه نخواهم. نمی‌توانم. زن توی فیلم گریه می‌کند. مثل همه‌ی زن‌ها. پشت می‌کنم به تلویزیون. صدایش هست. این صداهای…Continue reading بیماری‌ هم مثل صدا است.

کوءچه لَرَ سو سپْ می شم …

هنوز هم گاهی که مادر بقچه های سفید گلدوزی شده اش را باز می کند آن طوری که همواره به خاطر دارم، توری سفیدی را می گذارد جلوی من و با حسرت می گوید:« یادته همه دخترای محل لباس سفید عروسی گرفته بودن و توی مهمونیا می پوشیدن؟!» و من یادم می آید که دخترها…Continue reading کوءچه لَرَ سو سپْ می شم …

جرعه‌مستی که منم!

 «… و تو خوب می دانی سخاوتمند تر از آن هستم که دل داده ام را باز ستانم…و من می ترسم از روزی که نیمه های شب صدای هق هق فرو خورده اش را از پشت پنجره ام بنوشم… » یک نفر آنجا پشت همه ایستادنهایم، فریاد می زند … گوشهایم آویزان همه دقایق، هنوز…Continue reading جرعه‌مستی که منم!