تو آسوده نمیپذیری … تو شبان پُر درد سالهای دور … ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پسرک بینهایت لاغر بود ولیکن لاغریاش، مانع از دریافت زیباییاش نمیشد. کت خاکستری خوش دوختی پوشیده بود. لابهلای جماعت مردان به انتظار ایستاده بود. برگشتم و به استفهام نگاهی به طاهره انداختم. چیزی نگفت. به مرور به حضور پسرک و چشمهای دو دو…Continue reading ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد!
برچسب: فیروزه
فرزندخواندهگی داریم تا فرزند خواندهگی!
داستانهای طاهره اغلب داستانهای عاشقانه بود. داستانهایی که گاهی اوقات نقش اول زناش را خودش بازی میکرد. از پسر همسایهی تازه وارد گرفته تا پسر شاگرد پنچرگیریی نزدیک مدرسه. البته بیشتر اوقات داستانهای واقعی با شخصیتهای واقعی هم تعریف میکرد از روابط عاشقانهی دختر سرتقی که توی کوچه پشتی خانه داشتند با نانوای محل تا…Continue reading فرزندخواندهگی داریم تا فرزند خواندهگی!