از ویرها!

هیچ‌وقت دوست نداشتم موهایم را رنگ کنم. یعنی من کلاً از خلقتم راضی‌ام و هیچ‌وقت دوست نداشتم مثلاً یک مدل دیگری بودم. حتی اگر آن مدل دیگر هرگز مبتلا به ام‌اس نمی‌شد! دوست نداشتم رنگ کنم یعنی به‌ش فکر هم نکرده بودم … شاید اولین بار که جرقه زد توی ذهنم وقتی بود که هداک…Continue reading از ویرها!

و اما اسپلنت!

خوب البته شیر خیلی گران شده است، مثل خیلی چیزهای دیگر. ولی فکر نمی‌کردم اسپلنت اینقدر گران تمام بشود. البته اسپلنت کلاً وسیله‌ی خوبی است. این را در همان بار نخستی که استفاده کردم مشاهده کردم که چطور عضلات پشت پایم را در حالت کشش نگاه‌داشت و مفصل مچ پایم را در زاویه نود درجه…Continue reading و اما اسپلنت!

Rebirth

بچه‌های کوچولو را دیده‌اید که وقتی با تقلای زیاد روی دو پا می‌ایستند چطوری با نیش باز یک دور کامل روی صورت تمام جماعت حاضر در صحنه نگاهی می‌اندازند تا ببینند کی می‌گوید آفرین و کی جیغ می‌زند و کی از حال می‌رود؟ من دقیقاً وقتی کاری را که تا قبل از کاردرمانی نمی‌توانستم انجام…Continue reading Rebirth

و من که بهترکم*!

به سختی پله‌ها را رفتم پایین. هوا چقدر گرم شده است؟ توی کلینیک، آقای نگهبان قدبلندی آمد به پیشوازم با لبخندی بزرگ و سلامی گرم. توی راهرو بوی سِمِنت (+) پُر شده بود و مرا بُرد اتاق عمل بیمارستان شهدا و آقای همکاری که از دندان‌درد کفری شده بود و برداشته بود مقداری سمنت فرو…Continue reading و من که بهترکم*!

از ماهی‌ها

امیر می‌گوید حافظه‌ام شده است مثل ماهی. این را امیر تازگی خوانده است که ماهی حافظه‌اش کوتاه است ولی من خیلی قبل‌تر، یعنی از آن موقعی که داداش رضا توی حوض بزرگ وسط حیاط ماهی داشت و ماهی‌ها زاد و ولد می‌کردند و سر سفره هفت‌سین همسایه‌ها می‌نشستند و بعد برمی‌گشتند خانه فهمیده بودم. داداشم…Continue reading از ماهی‌ها

آخرین موتیفات سال ۹۰

فروردین: سال تحویل منزل پدر امیر بودیم و بعد از مدتها اسکناس نوی تانخورده عیدی گرفتم و لذتی که بهم دست داد، مصمم کرد از این به بعد به بچه‌ها اسکناس عیدی بدهم نه کتاب و بازی فکری! با دعوتِ سعید کیای عزیز رفتیم تماشای مستندی از زندگی نادر ابراهیمی. فوق‌العاده بود. با دعوتِ آرام…Continue reading آخرین موتیفات سال ۹۰

موتیفات سرخوشانه!

۱. چند روزی است که به شدت خسته هستم. کارهای خانه و از طرفی کاردرمانی انرژی‌ام را می‌گیرند. هر چند به شدت‌تر از این وضعیت راضی هستم و لذت هم می‌برم حتی، ولی دیگر نمی‌توانم بیایم وبلاگ‌های نازنین شما را بخوانم. در واقع، از دیروز ظهر تا الآن هیچ وبلاگِ به روز شده‌ای را نخوانده‌ام.…Continue reading موتیفات سرخوشانه!