لیبی هم آزاد شد!

دیروز
همسر برادرم تماس گرفت که یک خانمی آمده بوده در خانه‌ی پدری‌ام و شماره موبایل
مرا گرفته است و چون همسر برادرم خواب‌آلود بوده حتی اسم ایشان را هم نپرسیده بود
و فقط می‌دانست نوه‌ی فلان خانم است و من هر چه به مغزم فشار آوردم اصلاً فلان
خانمی به خاطرم نیامد که نیامد.

دیشب
بعد از اینکه مهمان‌هامان (خانواده‌ی برادر امیر) رفتند، مشغول شستن ظرف‌ها بودم
که دو تا پیامک از دیار باقی رسید! بقیه‌ی ظرف‌ها را سپردم به امیر و آمدم سر وقتِ
اس.ام.اس‌ها. یکی‌شان از این فورواردهای اعصاب خوردکُنی بود که یک‌زمانی روی تکه
کاغذ می‌نوشتند می‌انداختند توی خانه‌ها یا لای کتاب‌های دعای امام‌زاده‌ها
پیدایشان می‌کردی که تو هم فلان قدر بنویس و پخش کن که خیر می‌بینی! که هنوز پیامک
را نخوانده هشت بار بگو «یاالله» و بعد به همان «الله» قسم‌ات می‌دهند که به هشت
نفر دیگر هم بفرست که یک خبر خوب خواهی شنید [راستی لیبی آزاد شد!] واکنش قبلی‌ام
این بود که سریع پاکش می‌کردم ولی از بس در این چند روز این اس.ام.اس ارسال شده
بود برایم که عصبانی شدم و به آن دوست محترم زنگ زدم که آخر می‌دانی قسم به «الله»
خوردن کفاره دارد؟ نمی‌دانست! دیشب هم به آن دوست عزیزتر از جان زنگ زدم تا توضیح
بدهم که کار درستی نیست ارسال این نوع پیامک‌ها. همه بی‌اطلاع بودند از کفاره‌ی
این عمل!

و
اما بعد! پیامک دوم از یک شماره ناشناس بود. که آخر متن خودش را معرفی کرده بود.
آنقدر گفتم وای وای وای که امیر گفت باهاش تماس بگیر و حرف بزن! شوخی نبود! کسی که
از سال ۷۰ به بعد هیچ تماسی با او نداشتم، کسی که یکبار در مورد اتفاقات دوستی‌مان
با او و طاهره نوشته بودم، کسی که پدرها و پدربزرگ‌هامان با هم رفیق بودند، بعد از
نزدیک بیست سال پیدایم کرده بود. صدایش عوض شده بود، یا من فراموش کرده بودم. شاید
اگر رو در رو بودیم و آن چشم‌های سبز و صورتِ دلنشین را می‌دیدم راحت‌تر قبول می‌کردم
که معصومه بعد از این همه سال و این همه دنبال من گشتن حتی توی فیسبوک [پروقایل من دی‌اکتیو است] بالاخره مرا
پیدا کرده است. وبلاگم را خوانده است. و حالا، دستِ آخر با شماره‌ای که از همسر
برادرم گرفته است در آخرین لحظاتِ روز، شب هنگام لطف کرده است و خستگی را از تن‌م
بیرون کرده است. آنقدر ذوق زده بودم که دیگر تا ساعت‌ها خوابم نمی‌برد. شاید برای همین
هم اینقدر زود بیدار شده‌ام … قرار است تماس بگیرد!


پیدا
کردنِ دوستِ دوران نوجوانی خیلی شیرین است … خیلی!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* البته همه‌ی فورواردها هم بد نیستند، مثلاً امروز یک ایمیل فورواردی داشتم که این سایت (+) را معرفی کرده بود که با وارد کردن سال تولد به میلادی، می‌توانید بدانید در سال تولد شما در دنیا چه خبر بوده است!



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.