از ابتدای امسال پاهایم به طرز دردناک و اذیت کنندهای اسپاسم داشتند خصوصاً در طول شب و یا بعدازظهرها موقع خواب. خواب؟ چیزی بود که در تمام این مدت تعریفش را گم کرده بودم. تنها وقتی میشد بخوابم که لحظهای بعد از پیچ و تاب بسیار پاهایم در یکی از پهلو رها میکردند و البته کوتاه و مختصر، و البته بسیار حساس چون مثلا کافی بود نوک دماغم یا نوک گوشم بخارد یا بخواهم گردنم را خم کنم تا دوباره با جدیت و فشار به کارشان برگردند.
لاجرم ماه گذشته به ایمان عزیز ایمیل زدم، ماوقع را نوشتم و منتظر جواب ماندم. چرا به دکتر آیرملو یا صحرائیان ایمیل نزدم؟ دکتر آیرملو همان سال نود و یک چون برایم بوتاکس نسخه کرد و انجام ندادم دیگر به نامههایم جواب نداد و دکتر صحرائیان متأسفانه دکتر مؤثری برای شخص من در این هشت سالی که تهرانم نبود و نیست و کاش بین تحقیقات و درمان یکی را انتخاب کند و جماعت عظیمی را راحت کند منجمله خودش.
القصه ایمان عزیزم سریع مثل همیشه جواب داد و من میان خواب و بیداری دردناک معمول ایمیل را خواندم و از پیشنهاد عجیب تزریق نخاعی باکلوفن سخت ترسیدم و برآشفتم و حتی جواب و تشکر هم ننوشتم. اف بر من!
جدیداً کتاب «از دولت عشق» کاترین پاندر را میخوانم و بله، خواهرزادهام مهدی پیشنهاد داده و خوب بالطبع آزمودم و چندباری جملاتش را تکرار کردم. خوب؟
چند روز قبل تصمیم گرفتم به دکتر صحرائیان ایمیل بزنم و چون حوصله تایپ نداشتم رفتم سراغ ایمیلی که به ایمان زده بودم تا کپی کنم و بله، ناخودآگاه جواب ایمان را هم خواندم و اگر ماست سیاه است ایمان هم در مورد تزریق نخاعی باکلوفن نوشته است! جواب ساده و شفاف درباره افزایش دوز باکلوفن و افزودن تیزانیدین یا تزریق بوتاکس و البته فیزیوتراپی صحیح بود. نمیدانستم آن خوانش عجیب مالیخولیایی از کجا آمده بود. از همان فردا دوز باکلوفن را زیاد کردم و خوب نتیجه عالی بود. خواب راحت چند شب اخیر و کاهش مشهود اسپاسم نتیجه مستقیم وردهایی بود که فقط دو یا سه بار قبل از خواب و در کمال استیصال میان دردناکی کش و قوسهای پاهایم بر زبان آورده بودم. این یک واقعیت است، «شفا در بدن من شروع به کار کرده است.»
نمدونم نظر قبلیم که برا ۲۶.۶.۹۰ بود درست ارسال شد یا نه
ساناز عزیزم سلام
بله و چقدر خوشحالم مرد
هر جایی سلامت و خوش باشی دوست خوبم
چقدر خوب:) خوشحالم براتون.