کفتارها …

 زخم که خدا نمی‌شود! می‌شود؟! … این‌همه سال گفته‌ایم و هنوز هم، خون خداست … خدا توی چشم‌های حوری دلربایی خوابید، سال‌ها پیش … قبل از تو!

چاه‌ها وارونه می‌شوند در آسمان، من سر فرو می‌برم، چشم‌های دریده‌ی کفتارهای زن‌پرست، هیولاهای پستاندار، در هیاهویی نفرت‌انگیز، صدای ریز و جیغ‌مانندشان که میان بیشه‌زار می‌پیچد … صدایم گم می‌شود، من به خونی که از زهدان خدایان می‌چکد، خدای باکره‌ای نمانده است و من … هنوز خونم!

زخم‌ها که سرخْ‌سرخ و کدر، جریانی می‌شوند در گستره‌ی خوان عظیمی که هست و نیست، همین است که بود هنوز، حالم از این همه تکرار به‌هم می‌خورد، هـــــای اهالی آسمان!!! حتی … مردی گفته بود انتهای تاریخ، ابتدایی‌ترین برخورد انسان خواهد بود با خدایش، من نظریه می‌نویسم، این هم برهانم! هنوز که هنوز است، برای زن و گندم و بز، برادر می‌کشیم، خدا مشفقانه تماشا می‌کند، هنوز، توی چشم‌هامان، نفرت است که زبانه می‌کشد، سوگند شیطان بود، عشق اولین! زمانی فراهم آورد برای بازداشتن انسان تا انسان، خداواره‌ای در زمین که می‌دانست و نمی‌دانست … خدا که کفاره‌ی مهر بر گرده‌ی زمین نهاد، کوهی که برآشفت، اینجا، برهان،خدایی است،که خون یعنی عشق، سوگند به خدایی که هنوز معشوق است، شیطان دوست‌ت داشت خدای بینوا … ابتدایی‌ترین مهر، ابتدایی‌ترین نفرت و هنوز انسان در ابتدای خود درجا، می‌دود تا به آنچه گویا نیست حتی برسد و … لبخند دلنشینی روی لب‌های عشق است … های! داوود!! ستاره می‌شوی در آسمانم؟!

نوابغی که هنوز، در ارشاد دل‌هاشان، کفر ابلیس می‌گویند و میان انگشتان‌ش، حلقه می شوند، درد انسان بودنی که هنوز مکافات سجده را پس می‌دهند، همانند مارانی، روی شاخه‌های درختان بهشت، و لب‌های حوریانی که می‌گزند، حسادتی که آتش شد به جان خدا، و اندوهی که در ابراز این عشق، کفران همه‌ی احساسات لطیف را، در آزمودن انسان، معشوق، دلهره می‌شود. حساب این همه سال که چون روزی بر خدا گذشته است … ارواح لطیفی که میان خدا و شیطان، خیر و شر، نه بالا می‌شوند و نه فرود می‌آیند، سرگردانان سر گرانی که سر می‌بازندشان هم رقت‌انگیز است. آخ! خدا …

« ثمن‌ٌقلیلٌ »های این بازار مکاره، این هول‌انگیز بازی مکرآمیز خداوندان گستاخی که مست میان ابرها، نه انسانی شدند که فرودآیند و نه زئوسی … سرباختن‌ها و دل‌باختن‌ها … خونی که هنوز خداست، سلطان! و هنوز پیامبران‌ش، ارشاد می‌کنند، هنوز دوام دارند تا، خدا- قطره‌ای که میان بندد. من هنوز خونم!!! خدا خون است … خود خون خداست!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* من به خاطرات سر سپرده‌ام …

** بای ذنب قتلت؟

*** شعر همیشه دروغ بود؟! حتی اگر اسرائیلی باشد؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.