۱. ظهر دو ساعت زودتر محل کارم را ترک میکردم، بچهها پرسیدند کجا میرم؟، گفتم:«دارم میرم استقبال رفسنجانی!» بچهها با تعجب که نگاهم کردند گفتم:«میخواستم بگم احمدینژاد گفتم رفسنجانی! لابد داشته صحبتم(شما بخوانید غیبتم) را میکرده!*» * وقتی به اشتباه اسمی را به زبان میآوریم، اعتقاد این است که صاحب اسم به یادمان بوده، یا…Continue reading من میرم گم میشم تو جنگل خواب …
سال: ۱۳۸۷
۳۴
فیلم Body of lies را دیدم … گلشیفته، بد بازی نکرده است. خوب هم نبود حتی با آن خندههای وحشیاش که مرا یاد کردستان میاندازد ــ این زن مرا یاد کردستان میاندازد ــ حتی آن موهای فرفریاش هم قشنگ است. دارم به بهای این همه میاندیشم. دارم فکر میکنم … درک او سخت است! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ…Continue reading ۳۴
۳۳
تو خوب بلدی چطور مهربانی کنی. وقتی دلم میگیرد و بغض کردهام و انگار تمام دنیا سنگین افتاده است روی من ــ تا نفسم را بند بیاورد ــ تو خوب بلدی چطور با کلماتی که دیرآشنایند، بیرونم بکشی … اما، نه همیشه، … فقط گاهی اوقات. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سنگ را گرفت جلوی چشمهایش و خندید، سلیمان…Continue reading ۳۳
۳۲
اگر مادر، میگفت آنچه را اکنون از زبان خواهر و برادرهایم میشنوم، پدر را شایستهتر، دوستتر میداشتم … ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قادر آمد داخل حیاط، سلیمان و رخشنده آمده بودند پیشوازش. نگاهی به دور و برش که انداخت، تن لرزان مریم چسبیده بود به ستون چوبی. چشمهایش را بسته بود و میترسید نگاهش کند، قادر گوشهی لبش…Continue reading ۳۲
از هر دری، سخنی خوش است!
۱. «… یادم میآید پنجشنبه بود، برای بچهها شیر برده بودم. وارد بخش شدم و سراغ بچهها رفتم پسرم حالش نسبتاً خوب شده بود و به سطح ۲ منتقل شده بود. یکی از دخترها در سطح ۳ و دیگری به بخش نوزادان منتقل شده بود. با همسرم در حالیکه از خوشحالی در پوستمان نمیگنجیدیم پیش…Continue reading از هر دری، سخنی خوش است!
۳۱
همه چیز از آن روز سرد دیماه پارسال شروع شد، داشت خوب پیش میرفت که وقفهای طولانی پیش آمد و حالا … دوست دارم ادامه بدهم! این هم قسمت سیویکم! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تمام روز را، دنبال مریم گشته بودند. نبود، توی خانهی علی عروسی بود و مردم جمع شده بودند توی خانهی علی و دور بساط…Continue reading ۳۱
اوباما … اوباما!
بدون کامپیوترم هرگز! ۱. روزهایم را سخت و پر رنج به سر میبرم. دلم برای دویدن و چرخیدن تنگ شده است. دلم برای کوه و تاب و دوچرخه تنگ شده است … خدا سرم را میگذارد روی زانوهایش و گریه میکنم و صدایم را باد بو میکشد … چقدر دلم یک جفت پای تازه میخواهد…Continue reading اوباما … اوباما!