خروس قندی!

با سیب و تسبیح و هانیه و مریم رفته بودیم تماشای «خروس جنگی». البته پیشنهاد «بر و بچ» بود! وگرنه اینجانب کجا، خروس قندی کجا!

القصه، موقع برگشتن همه سوار یک تاکسی شدیم. وسط راه سیب و تسبیح جلوی مسجدی پیاده شدند. راننده کمی مردّد ماند. بعد مستأصل حرکت کرد. گفت «حالا بزرگ‌تر شما پیاده شد، کی قراره کرایه ماشین رو بده؟» گفتم من بزرگ‌تر اینها هستم. برگشته، از سر تا پا براندازم کرده «تو بزرگترشونی؟» گفتم بله! گفت «خدا شما را از بزرگی کم نکنه!»

 

نقطه اخلاقی: اصلاً خوب نیست آدم «بی‌بی فیس» باشد! ابداً خوب نمی‌باشد! چه برسد که «بی‌بی وُیس» هم باشد!!!

والله! کلی به‌م برخورد ها اساسی!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.