نفسم را حبس میکنم. صدایی که در حواشیی ذهنم میدود، گاهی میشنوم، گاهی نه. نفسم را حبس میکنم. قلبم را چه کنم؟ نمیایستد، آرام نمیگیرد. نفس نکشم یا بکشم. عاشق باشم یا نباشم. تنها باشم یا نباشم. بتوانم بدوم یا نتوانم. او میتپد. میتپد. میتپد.
میشنوی؟ حالا که در سینهام، صدایی جز صدای او نیست، میشنوی؟ جور دیگری میزند. بلند، کوتاه. ممتد، گسسته. ولی میزند. لامصب را نمیشود برای کوچکترین لحظهای از تولید این صدای موهش باز داشت. سرت را بگذار روی سینهام.
دستهایم را حول موهای طلاییات گرد میآورم. میگویم میشنوی؟ میشنوی. دستهایت را حول کتفهایم گرد میآوری. سرت را بگذار روی سینهام. چشمهایم را به سمت اشتیاقی علیل میچرخانم. میگویم چه لذتیست در نداشتن؟ میگویی بانوی من. سرت را بلند میکنی. دستهایم دور گردنت گرد میشوند. نفست. نفسم را حبس میکنم. روی صورتم گرم میشود. پای گود چشمهایم برکه میشود. نقاط روشن چشمهایت، ماهیانی در این برکهها. دو ماه. پلکهایم روی هم میافتند. تاب آن صداقت مدفون را ندارم. تاب این محاکمه را. تاب ِ دیدار تو را ندارم «ماه ِ من»! میگویی بانوی من.
میان گیسوانم، انگشتانت شانه میشوند. مست میشوم. لبهایت میان پیشانیام گرم میشود. بوسه میشود. نفسم را حبس که کردهام میترکد. چیزی در گلویم تند میشود. بیرون میجهد. ناله میشود. گریه میشود. صورتم را به شانهات میفشاری. درست جایی که گردنات میچسبد به شانهات. دستت میان گیسوانم. شانه میکشد. زنجه میشوم. تاب ِ دستهایت را ندارم. تاب ِ آغوش ِ تو را. دستهایت را. میگویم آقای من …
خواب میشوی. روی دست سبز آسمان. ماه میشوی. پای منارهای. دستهایم میان سینهات. لبهایت روی پیشانیام. بوسه میشوی. رام میشوم. میفشاریام. میشنوم: سوسای من.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* آقای بارانیام (+)
** «او» میگوید: سابق بر این کسی صدایت نمیزد «سوسا» سوسن خانوم! بعضی اسمها حس غریبی دارند. بعضی نگاهها. حرفها، کلمات. رنگها حتی. من هرگز صدایت نزدم «سوسا» سوسن. هیچوقت. لبخند میزنم. شاید تو کوتاهی کردی …
*** سوسا، مخفف سوسن نیست. سوسا، اسم ِ اسم من است. (+) بعدها شد سوسن. سوسن اسم ِ اسم ِ اسم من است گویا.