چراغ‌ سبز خواهد شد.

می‌تواند شب باشد. همان اوایل شب که ترافیک سنگین می‌شود یکهو و چراغ‌های هر دکه‌ای و بیغوله‌ای روشن می‌شود. که همه هول دارند زود برسند به اتوبوس و تاکسی و [شاید هم مترو] خانه! که از بس خسته هستند خوابشان می‌برد روی صندلی‌های زهوار دررفته‌ ماشین‌ها. خواب می‌بردشان. بوی پیاز سرخ کرده و کوکو و قورمه‌سبزی بلند می‌شود از پنجره‌ خانه‌ها و از درزهای درهای خانه‌ها و مردها می‌ترسند برسند دم ِ در ِ خانه و بوی غذا بلند شود و یادشان بیفتد امشب مهمان دارند و یادشان رفته است میوه بگیرند لابد! امشب بازم شام خوشمزه‌ای دارند. یا هم ندارند. بو که بلند نشود دو حالت دارد: یا ندارند که بخورند یا هود دارند و می‌خورند!

می‌تواند توی ماشینی باشد که در ترافیک گیر کرده است. راننده‌اش مرد کچل و چاقی باشد. یقهٔ پیراهنش چرک باشد و زیر بغل‌هایش شوره بسته باشد. می‌تواند از صندلی‌هایش بوی نا و چربی بلند باشد. می‌تواند شیشه‌های ماشین را داده باشد پایین و همان‌طور که با یک دست فرمان را گرفته است با دست دیگر بکشد به طاسی‌ سرش و آرنجش را هم تکیه داده باشد به قاب پنجره. شیشه‌ها را داده باشد پایین و گرمای غبارآلود شبانه آرام بخزد داخل ماشین. رادیو جیغ بزند و بخندد و راننده با مرد قاب پنجره‌ ماشین بغلی گرم بگیرد و هی دستش را [آن دستی که کشیده است روی طاسی‌ سرش] توی هوا تاب بدهد. چراغ هم سبز بشود.

می‌توانی خسته باشی. سرت را گذاشته باشی روی شانه کسی. کسی که دوستش داری. بازویت را هم انداخته باشی دور بازویش. او هم می‌تواند خسته باشد و اصلاً خوابیده باشد. تو چشم‌هایت را گذاشته باشی روی هم ولی حواست باشد به نفس‌های کسی که دوستش داری و به گرمای دمنده و کله‌ طاس مرد و یقه‌ چرکش و تاب دستش و چراغی که سبز می‌شود. یعنی لای چشم‌هایت باز باشد و فقط توانسته باشی از روزنه‌ باریکی به این دنیای گرم و غبارآلود و چرب و دودی نگاه کنی. ببینی. دست‌هایت را دور بازویی گره زده باشی و حواست باشد به دم و بازدم کسی که دوستش داری و به تپش قلبش و به بوی ادکلن مردانه‌اش و به انحنای زمخت و خشن بندهای انگشتان دستی که بغلش کرده‌ای. به ناخن‌هایش حتی. و به تکان عصبی‌ انگشت سبابه‌اش. و چراغ سبز بشود.

می‌تواند شب باشد. پشت چراغ قرمز چهارراهی گیر کرده باشی. ماشینت داغ کرده باشد و تو مرتب عرق پشت گردنت را با دستمال یزدی بگیری. شیشه‌ها را داده باشی پایین و رادیو جیغ بزند. گرما بزند به گونه‌هایت و ریشه‌ موهای شیو کرده بسوزد. با انگشت سبابه‌ات بکشی روی لب بالایی‌ات و چشم‌هایت را ریز کنی و زل بزنی به سرهایی که از بالای پشتی صندلی‌ عقبی‌ ماشین جلویی روی هم می‌لغزند. برگردی و نگاه کنی به کسی که دوستش داری. خسته باشد و خوابیده باشد و دست‌هایش را گرد کرده باشد روی برآمدگی‌ کوچک شکمش، گردنش بدجوری خم شده باشد و دهانش باز مانده باشد و گره روسری‌اش سُریده باشد نزدیک گوش چپش.  چراغ سبز بشود.

می‌تواند شب باشد. همان اوایل شب که ترافیک سنگین می‌شود یک‌هو و چراغ‌های هر دکه‌ای و بیغوله‌ای روشن می‌شود. که همه هول دارند زود برسند به اتوبوس و تاکسی و [شاید هم مترو] خانه! خسته باشی و دست‌هایش توی دست‌هایت خیس شده باشد. گرما بکوبد روی صورتت و سینه‌ات. تشنه‌ات شده باشد. او یکریز حرف بزند و تند تند قدم بردارد تا برسد به شانه‌هایت که گم نشوی بین آن همه تنه که می‌کوبند به شانه‌های کوچکش. حوصله‌ات سر رفته باشد و خسته باشی و دلت بخواهد سرت را بگذاری و یک شکم سیر بخوابی. وسط خیابان دستت را بلند کنی برای ماشینی و ماشین کمی دورتر [جلوتر] نگه‌دارد و دست‌هایش توی دست‌هایت خیس شده باشد و رهایش کرده باشی تا کوله‌ات را از یکی از شانه‌هایت رها کنی و در را باز کنی. مردی به شانه‌ات بزند و هولت بدهد. بنشینی صندلی‌ی جلویی و خودت را بکشی سمت راننده تا جا باز کنی. در عقبی که بسته شود، چراغ هم سبز شده باشد.

می‌شود خسته باشی. ماشین حرکت کرده باشد. در را بسته باشی و دستت را کشیده باشی به پیشانی‌ات و موهایت را داده باشی عقب. سرت را تکیه داده باشی به بالشتک‌ صندلی. چشم‌هایت را بسته باشی. رادیو جیغ زده باشد و زنی خندیده باشد. راننده سینه‌اش را خوابانده باشد روی فرمان و چانه‌اش را داده باشد بالا و زل زده باشد به چراغ‌های ماشین جلویی. ناخن‌های بلند انگشتان باریکی فرو رفته باشند به شانه‌ات. دستت را برده باشی و چنگ زده باشی به چهار انگشت و گیرش آورده باشی و برگشته باشی. چشم خیس آشنایی زل زده باشد به چشم‌ سرخ خواب‌زده‌ات.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.