برویم کنج قائم زمین!

بیایی بنشینی کنار پنجره‌ای که رو به جنوبی‌ترین آوازهاست. با پرده‌های تور گل‌دار. دو طرف‌اش آویزان مثل بافته‌های لغزنده‌ دخترکی که هر روز صبح کنار ساحل دوچرخه‌سواری می‌کند. بنشینی و دست‌هایت را گره بزنی به هم، روی شکم‌ات. لم داده باشی و سرت خم شده باشد سمت پنجره. کج. من بنشینم به تماشای تو.

روی دو زانو بنشینم. سرم را بگذارم روی سینه‌ات. گرم. زنده. نفس عمیقی بکشی. سرم را بلند کنم که مبادا بیدارت کرده باشم. خوابی هنوز. دست‌م را بگذارم روی گره دست‌هایت. روی شکمت، موهای بازویت قلقلک‌م بدهد. نفس عمیقی بکشم. گرم. زنده. خوابی هنوز.

بیایی برویم سمت دریا. در خیزش و خواهش نفسانی‌ترین شهوت زمین. در موج. برهنه شویم از هر آنچه تعلق است. از هر آنچه حجاب است. تن است. غبار است. من تو را بسپارم به موج. تو مرا بکشانی تا اوج. دل را رها کنیم حیران. دلی از من. دلی از تو. لرزنده.

گوش بسپاریم به نغمه. به سرود. به خروش. شانه‌ات آغوشی شود گشوده برای سودایی‌ترین ذهنی که در پیکرم اسیر کُره‌ای است اساطیری. جامی برای نوشیدن افکارم. لبهایش از تو. افکارش از من.

من بستری شوم گسترده برای شیدایی‌ترین روحی که در هیکلت اسیر انحنایی است افسانه‌ای. قالبی برای جوشش امیال. آتشش از من. امیالش از تو.

بیایی برویم، جایی در کنج قائم زمین. در سحرانگیزترین گنبد، آبی‌ترین حصار. جایی برای بودن. ماندن.

بیایی؟

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. خاتمه یعنی: … (+)

۲. من شازده کوچولو، از سیارک ب ۶۱۲ (+)

۳. سوسن خانوم روئت شد! (+) با تشکر از مژده

۴. داستانی از یک نویسنده‌ی کوچک (+) [Two thumps up]

۵. حظ بصری ببرید! (+) با تشکر از زهرا

۶. به من خوبی نکن! وقتی کنارم نمی‌مانی (+)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.