فروردین امسال که اولین قرار ملاقاتم با خدابیامرز گرامی (+) بود، یک تقویم سینمایی خیلی شیک و ارزشمند از ایشان دریافت کردم که داخل بستهاش، یک کارت هم بود که تصویری از چارلیچاپلین بود که پسرک را بغل کرده است. همان پسرک معروف. بعد بغل ِ این عکس، در لت دیگر کارت، قطعه شعری به دو زبان، چاپ شده است. از «جواد آتشباری» (+). اولینبار که دیدش جز حس نوستالژیکی که از تماشای دوستداشتنیترین کمدین دنیای من، بهم دست داد، توجهی به مضمون شعر نداشتم. حتی بعد که بردم گذاشتم زیر شیشه میز کارم هم، با اینکه مدام جلوی چشمم هست و بارها آن چهار خط را خوانده بودم، باز هم چشمانم در چشمان ِ چارلی گیر میافتاد و دیگر هیچ.
امروز ظهر که نشسته بودم و کاری نداشتم و فکر میکردم به اتفاقات سریع و شتابزده این چند روز گذشته که پاک زندگیام/ات را دیگرگون کردهاند و همین شتابش، هیجان گزندهای را مینشاند «گاهی» ته ِ دل ِ آدم، نگاهم افتاد به همین چهار خط، و برخلاف همیشه نه به چشمهای مضطرب چارلی. و یک آن تمام گفتگوی دیروز از ذهنم گذشت. تمام ِ گفتگوی دیروز، در چهار خط ِ کوتاه جا گرفته بود. پیامی که ماهها جلوی چشمان من بود و نشنیده بودم، ندیده بودم.
«چشمانت زمین را بوسیدهاند
اشکهای تو دشتها را سیراب کردهاند
لبانت در انتظار منند
منی که نگران دستهای تو هستم …»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* من سالهاست که کُدگذاری میکنم نوشتارهای بلندم را [مشخصاً پُستهای بلند را]. یک کلمه را نابجا مینویسم. یک کلمه را اشتباه مینویسم و حتی در یک خط، در یک جمله، قاعدهی دستوری را زیر پا میگذارم. بستگی دارد به خواننده که متوجهِِ آن بشود یا نه. که عموماً نمیشوند. مثلاً در همین ماه گذشته من در نوشتهای «زمخت» را نوشته بودم «ضمخت» و کسی اعتراض نکرد. در پست قبلی هم اشتباه عمدی کُد شده بود. که عموماً متوجه شده بودید.
حالا سوال من این است که چرا در مورد کلمات خارجی اینقدر دقیق هستیم ولی در مورد کلمات فارسی یا قواعد دستوریِ فارسی حساس نیستیم؟