کامنتینگ غیر فعال است
۱. چند وقت پیش خانم فاطمه گودرزی مهمان برنامه رامبد جوان بودند و گفتند که اگر کسی جوک بیمزه هم تعریف کند ایشان میخندند تا به طرف برنخورد. این مطلب مدام ذهن مرا قلقلک میداد. آیا این کار درست است؟ چرا؟ طرف متوجه نمیشود؟ …
در طالعبینی بهمن ماه نوشته است که بهمنماهیها رفیقبازند. راست میگوید. من رفیقبازم. با هر سن و درجهی اجتماعی میتوانم دوستی کنم. حتی با هر گرایش فکری، مذهبی، سیاسی. یعنی تا چندی قبل همچین تصوری داشتم. خیال میکردم توانایی تحمل هر قشری را دارم. داشتم یعنی. میتوانستم بحثهای تندی با افراد داشته باشم و بعد دوست باشیم. یکهو از یک جایی به بعد دیدم نه، نمیشود. یعنی نه که من نتوانم یا نخواهم، طرف مقابلم نمیتوانست و نمیخواست. بعد مرا متهم به تعصب میکرد و کات! از تعصبات ادبی و سیاسی شروع شد تا همین اواخر به تعصبات مذهبی کشید. احتمالاً تا تعصباتِ اشتهایی هم خواهد انجامید. مثلاً طرف خواهد گفت چرا من اینقدر آب هویج دوست دارم خصوصاً با بستنی. انگار من نتوانستهام وانمود کنم جوکشان آبکی است و یا خندهام آبکی بوده و خورده به ذوقشان، به هر ترتیب، تحمل نکردهاند و ترجیح دادهاند رابطه را قطع کنند. البته در طالعبینی بهمن این را هم نوشته که قطع یک دوستی برای متولد بهمن آزارنده نیست. اما این را الکی نوشته است.
خیلی به حرف خانم گودرزی فکر میکنم. آیا تظاهر کار درستی است؟ آیا اینکه من جوکی بگویم و طرف نخندد اذیتم میکند؟ اگر نخندید علتش را میپرسم؟ و اگر جواب داد میپذیرم؟ آیا خانم گودرزی میخندند چون حالِ حرف زدن در موردِ علت نخندیدنشان را ندارند؟ آیا این رویه صحیح است؟ یعنی من اگر میبینم دوستم دارد اشتباه میکند، اشتباه فکر میکند، راه اشتباهی میرود، کتاب اشتباهی میخواند، برنامه اشتباهی تماشا میکند، رفتار اشتباهی در پیش گرفته است و خیلی اشتباهات دیگر باید وانمود کنم اشتباه نیست؟ باید سر تکان دهم، لبخند بزنم و زبان سرخ را به کار نبرم و بگذارم برود؟ چون زبانِ سرخ همیشه سر سبز را به باد داده است؟ چون منعطف بودن قشنگ است؟ مدرن است؟ به روز است؟ نشانه ادب است؟ نشانه مودت است؟ نشانه نزدیکی است؟
امروز دکتر بهرامی (کارشناس تحلیل رفتار) در جواب رامبد گفتند نمیخندند و دوست ندارند تظاهر کنند و درخواست میکنند جوک دیگری تعریف کند. حالا این دو جواب دارند در ذهن من مشت میاندازند. اگر جوکِ بعدی هم آبکی بود چه؟ من آدم تظاهر نیستم. اشتباهِ یک استاد دانشگاه با اشتباهِ یک کودک سه ساله فرقی برای من ندارند. اگر دوستتر و نزدیکتر باشیم دیگر اصلاً نمیتوانم تظاهر کنم. حرف میزنم. بهش میگویم رفتارت اشتباه است. به این دلیل و این دلیل. جوکت آبکی بود. خندهام نیامد. چرا؟ به این علت. حوصله دارم بیان کنم. اما موضوعی که چندی است بهش رسیدم متأسفانه این است که مردم میپرسند چرا ولی علاقهای به شنیدن دلیلت ندارند. اگر حرف بزنی میگویند متعصبی! جنگ طلبی. سلطهطلبی حتی. آداب معاشرت، آداب دوستی و حتی کلاً آداب نمیدانی.
۲. همشهری داستان خورهی جان است. یک باند است. یک باند برای اذیتِ جان:
وقتی هست نمیتوانی سراغ هیچ کتابی بروی. نه که جذاب باشد، چون میخواهی بدانی چه چیزی باعث میشود مطلبی که یک فرد عادی به عنوان داستان میفرستد چاپ نمیشود ولی نوشتهای که میتواند پستِ یک وبلاگِ سطح دو باشد چون نام فریبا وفی زیر آن خورده است با کبکبه و دبدبه چاپ میشود؟
۳. دیدار جان را تازه میکند. دوستِ باسواد وقت آدم را به نشاط سپری میکند. هیچ نمیدانی کِی دیر شد. ممنون کامشین عزیزم.
۴. از ظهر دیروز جانم در هول بود این را بگذارم ببینید کیفِ نمدی قشنگم را. که با همین دستانم دوختهام. کاملاً دستدوز. البته اگر میدانستم اینقدر قشنگ خواهد شد سریعتر تمامش میکردم:
۵. و فیلمهای کیشلوفسکی …
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* سعدی جان فرموده نا اهل را تربیت اینگونه باشد.