اجاق

این خانه نور است. خانه‌ای که در و دیوار و سقفش در بازی با نور است. نوری که از پنجره‌هایش می‌تابد روی قرمز لاکی فرش‌های دستباف، تا نور کم‌رمقی که شب‌ها در آینه‌ها می‌چرخد و روی سقف هنرنمایی می‌کند. آن چشم مخموری که تمام این پنج سال شب‌های تاریک روی سقف و نزدیک لوستر، تاریکی را برایم امن می‌کند تا این هنرنمایی چند شب پیشش که نوبرانه بود و جزو دلبری‌های روزهای آخر زندگی‌مان در این خانه شد. لازم است بگویم رنگ و لعابش خیلی با این که می‌بینید فرق داشت؟

همیشه از دشواری‌های زندگی در این خانه نوشتم. حق هم همین است اما انصاف نیست اگر ننویسم که بسیار با من مهربان بود. در و دیوار خانه عین دست و بازوی مادری در برم گرفت. هیچ حشره موذی نداشت جز تعداد قابل شمارشی مورچه و مگس‌کور. اگر ننویسم که حتی از ما بهتران‌هایش چقدر هوای مرا داشتند و کمک حالم بودند. اینکه چقدر شب‌های بلند زمستان و روزهای بلند تابستان که تنهای تنها بودم اما نترسیدم از انرژی مثبتی بود که این خانه دارد. حالا که تا یک ماه دیگر ترکش می‌کنیم اگر ننویسم که دلم برای دومین مکان جهان که با مادرم در آن زیستم تنگ خواهد شد. برای خانه‌ای که علیرضا و آرتین را مهمانم کرد. خانه دلباز و دلگشایی که به قول زن‌داداش فریبایم اجاق بود. پر از مهمان ریز و درشت، از بن مهربان.

 

اجاق: [مجاز] دودمان، خاندان

2 دیدگاه روی “اجاق

  1. چه دل کندن زیبایی امیدوارم اجاق خانه هایی که در آن قدم میگذاری گرم باشه و نورانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.