بی باریکه بی کرانه

می‌پرسم دلبر خانم بیداری؟ نیمه شب است. دلبر خانم بیدار نیست یا من ترجیح می‌دهم نباشد. امیر شب گفت فلاسک بزرگه را درست کرده، واشرش افتاده بود. یاد روزهای تنهایی افتادم. یاد نسکافه‌های سرد. خرمای زاهدی. نبات زعفرانی. یاد روزهای تنهایی. یاد تلاشم برای استقلال. زخمها و گریه‌های طولانی. یاد عکس پرینتی مادر جلوی بوته…Continue reading بی باریکه بی کرانه

از رفع غم

در این دو سه روز آخری که در این خانه‌ایم، خانه دلبرتر شده است. حیاط پشتی پر شده از پرنده. یاکریم‌ها و کنجشک‌ها. اوایل فکر می‌کردم باز یکی از همسایه بالایی‌ها آشغال می‌ریزد توی حیاط، دیدم نه. طبقات بالا که خالی کردند. بعد دیدم یاکریم هستند که از ارتفاع شیرجه می‌زنند پایین. بعد می‌آیند جلوی…Continue reading از رفع غم

از ما بهتران

درباره از ما بهتران خانه هم تنها به اندک اذیتی که کردند اکتفا کردم. اما آنها هم بسیار با من مهربان بودند. یکبار که طبق معمول شب تنها بودم و بسیار خسته، نیمه شب باد تند شد و پنجره باز بود و درش هی کوبید. معمولاً یک کوسنی جلویش می‌گذاشتند که باز بماند و من…Continue reading از ما بهتران

اجاق

این خانه نور است. خانه‌ای که در و دیوار و سقفش در بازی با نور است. نوری که از پنجره‌هایش می‌تابد روی قرمز لاکی فرش‌های دستباف، تا نور کم‌رمقی که شب‌ها در آینه‌ها می‌چرخد و روی سقف هنرنمایی می‌کند. آن چشم مخموری که تمام این پنج سال شب‌های تاریک روی سقف و نزدیک لوستر، تاریکی…Continue reading اجاق

رب ابننی عندک بیتاً فی الجنه*

این روزها که دنبال خانه هستیم، با بودجه محدود و دایره مکانی محدود و شرایطی که تنوع خانه‌ها را محدود می‌کند مثل داشتن آسانسوری که ویلچر داخلش جا بشود و اگر نه همکف بودن خانه، تجربه بسیار آزارنده است. تا دو سال پیش مشکلی نداشتیم چون امیر سر کار می‌رفت و افزایش اجاره‌بها معقول بود…Continue reading رب ابننی عندک بیتاً فی الجنه*