زینهار از دور گیتی و انقلاب روزگار*

پریشب در همان بی‌حالی بی‌رمقی که صدا هم نداشتم دیگر، در مسیر اورژانس بیمارستان سینای تبریز به قسمت عکسبرداری یک لحظه از میان شانه‌ها چشمم به ریسه‌های پرچم و تزیینات دهه فجر افتاد. خیلی حس خوبی بود. قبلش که بیمارستان عالی نسب بودیم ندیدم چیزی.

حتی از رسیدن و سپری شدن دهه مبارک فجر هم هیچی نفهمیدم.

دکترها هم چیزی از من نفهمیدند. اما الحمدلله کبد و اعضای حیاتی سالمند. ترتیبش با خدا که برسند دست نیازمندشان. به امیر گفتم، گفت هوم من باید رضایت بدهم؟

 

*سعدئ

2 دیدگاه روی “زینهار از دور گیتی و انقلاب روزگار*

  1. سلام سوسن جان الحمدلله که به خیر گذشته
    من هرشب برای اینکه از حالت باخبر باشم میام اینجا ببینم مطلب جدید گذاشتی یانه
    با اضطراب صفحه رو باز میکنم وقتی میبینم نوشتی خیالم راحت میشه
    وجودت سلامت باشه الهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.