چون جواب آید فنا گردد سؤال اندر جواب

در یکی از قسمت‌های برنامه زندگی پس از زندگی خانم تجربه‌گر، در مورد مردی صحبت کرد که زمانی عاشق هم بودند ولی به هم نرسیده بودند.  می‌گفت آن مرد خانه داشت اما نمی‌توانست وارد خانه‌اش شود  نمی‌توانست از نعمت‌ها چیزی بخورد، چون گلویش زخم بود و از بیرون حالت کبودی داشت.

وقتی به دنیا برمی‌گردد  موضوع را با برادرش در میان می‌گذارد. برادرش تایید می‌کند که آن پسر جوان بعد از اینکه از ازدواج با این خانم قطع امید می‌کند خودش را حلق آویز می‌کند و خانواده به خاطر اینکه خانم تجربه‌گر ازدواج کرده بود، ماجرا را از او پنهان کرده بودند.

همه‌اش به تو فکر می‌کردم، به اینکه امیدوارم آنجا خانه‌ای داشته باشی و نعمت‌هایی پیرامونت باشد. اینکه چطور به زندگی‌ات خاتمه داده‌ای، نمی‌دانم. نمی‌دانم آیا باز هم رگت را زده‌ای یا چه، اما امیدوارم تمام آنچه آنجا برایت اتفاق می‌افتد همین باشد. خانه‌ای که نتوانی واردش شوی و نعماتی که خودت نتوانی از آنها بهره‌مند شوی. اصلاً خدا را چه دیدی شاید می‌توانی وارد خانه‌ات شوی. شاید می‌توانی حتی ماکارونی بدون گوشت بپزی. و خیلی شاید‌های دیگر

اگر اینطور نبود نمی‌توانستی هنوز نفوذ داشته باشی در اتفاقاتی که برایم می‌افتند. (+)

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.