وحدت: خدای اسلام

«بنده‌ام به من نزدیک می‌شود به کمک چیزی که نزد من عزیزتر از آن نیست و آن وظیفه‌ای است که بر او مقرر کرده‌ام. و بنده‌ام باز هم می‌کوشد و می‌کوشد و نزدیک‌تر می‌آید تا آن که عاشق‌ش شوم. و آن‌گاه که عاشق‌ش می‌شوم، می‌شوم گوش‌ش که از آن‌ها می‌شنود، چشم‌ش، که با آن‌ها می‌بیند،…Continue reading وحدت: خدای اسلام

انتهای کوچه‌ی اقاقیا

کلید را در قفل در چرخاند. در را با پنجه‌ی پا کمی به داخل فشار داد. خم شد و پاکت‌های خرید را برداشت و داخل شد. در را با آرنج دست‌ش بست و کمی به در تکیه داد. پاکت‌های خرید را نزدیک در آشپزخانه روی زمین گذاشت و چراغ‌های خانه را روشن کرد. لباس‌هایش را…Continue reading انتهای کوچه‌ی اقاقیا

به قهرمان زندگی‌ام سلام می‌کنم.

هر داستانی، قهرمانی دارد. و یک ضدقهرمان. آدم خوب. آدم بد. بقیه‌ی آدم‌های داستان، نمی‌توانند سوگیری درستی داشته باشند. یا از ترس آدم بد داستان و خوش‌آمد او، بد هستند یا هم بی‌طرف. خوب نیستند. این یک پیش شرط است. داستان زندگی‌ من هم یک قهرمان دارد و یک ضدقهرمان و بقیه‌ی آدم‌های داستانم، یا…Continue reading به قهرمان زندگی‌ام سلام می‌کنم.

من و بانو آرمسترانگ

« … دیدیم که مسیحیان با باور به این که عیسا یکّه آواتار است، به این پنداشت از حقیقت دینی رسیدند که عیسی نخستین و واپسین کلمه‌ی خدا خطاب به نوع بشر بوده است و از این رو دیگر نیازی به وحی در آینده نیست. برای همین هم وقتی در میانه‌ی قرن هفتم پیامبری در…Continue reading من و بانو آرمسترانگ

از حج بود که شروع شد!

از حج بود که شروع شد! (+) خوب یادم هست. قرار بود بگذارم و بروم و فراموش کنم و ببخشم و زکی شود و تهی. قرار بود به حرمت آن اشک‌ها که در تمام عمرم پاک‌تر از آنها را نریخته‌ بودم محرم شوم. قرارمان بود که معامله کنیم. تو تاجر خوبی هستی. همیشه طوری معامله…Continue reading از حج بود که شروع شد!

به خدا حالم خوبه!

پول قبض موبایلم را نریختم برای اینکه هر سال باید یکبار از شرّ امکانات در دسترس بودن خلاص شوم. و این ربطی به مبلغ قبض ندارد! ساعت مچی‌ام برای دومین‌بار متوالی خراب شده است و چون خیلی دوستش می‌دارم و از طرفی چون گران خریده بودم‌اش، بنابراین، فعلاً قصد ندارم ساعت جدیدی بگیرم حتی اگر…Continue reading به خدا حالم خوبه!

خواب دیده‌ام.

عزیز سالهای خوشی‌ام. سرخوشی‌ام. نزدیک غروب است و من در شرقی‌ترین سمت حضورت به قنات نیازت قنوت می‌گیرم. عزیز سال‌های قرارم، بی‌قراری‌ام. کنار حوض و ماه و آب، نشسته‌ام رو به بلندترین پنجره‌ی عالم. بسته. پشت پرده‌ها ایستاده‌ای. من منتظرم یا تو؟ درنگ می‌کنی؟ ماه خورد می‌شود، حوض و آب. من و دل. چشم‌هایم خورد…Continue reading خواب دیده‌ام.