سهم کوچک آدم‌های بزرگ

دیروز با خودم فکر می‌کردم وقتی می‌میریم آیا چیزی از دنیا کم می‌شود؟ یا نه؟ یعنی یک حالتی مثل این پنیر لیقوان رخ می‌دهد؟ که با رفتن هر کدام از ما، یک حفره بر تن ِ دنیا به جا بماند؟ یک «جای خالی»؟ یا که نه، دنیای سفت و سخت و بی‌اعتنایی داریم که با…Continue reading سهم کوچک آدم‌های بزرگ

موتیفات آبانانه!

۱. همیشه داستان‌هایی که درش قهرمان‌هایش می‌میرند را دوست داشتم. علتش را نمی‌دانم. ولی دوست دارم هنوز هم. ولی دوست نداشتم «مردی که می‌خندد» اینطور تمام شود. ۲. می‌روم زیر آب. بعد دست‌هایم را زیر زانوهایم گره می‌زنم به هم و گرد می‌شوم. تسبیح مرا برمی‌دارد و زیر آب مثل توپ بسکت هل می‌دهد جلو.…Continue reading موتیفات آبانانه!

آقای بارانی‌ام* …

نفس‌م را حبس می‌کنم. صدایی که در حواشی‌ی ذهنم می‌دود، گاهی می‌شنوم، گاهی نه. نفسم را حبس می‌کنم. قلبم را چه کنم؟ نمی‌ایستد، آرام نمی‌گیرد. نفس نکشم یا بکشم. عاشق باشم یا نباشم. تنها باشم یا نباشم. بتوانم بدوم یا نتوانم. او می‌تپد. می‌تپد. می‌تپد. می‌شنوی؟ حالا که در سینه‌ام، صدایی جز صدای او نیست،…Continue reading آقای بارانی‌ام* …

کجا بود که افتادم؟

« تقدیر در برابر مردی که از جدال با تنگنا، حوادث، طوفان و نزع سرافراز بیرون آمده بود، ایستاده و بر وی لبخند می‌زد. از لبخند وی این مرد دچار مستی شده و تعادل از دست می‌داد. آیا چیزی وحشت‌انگیزتر از لبخند تقدیر سراغ دارید؟ این لبخند آخرین وسیله‌ی آزمایشگر بیرحم روح بشر است. پلنگ…Continue reading کجا بود که افتادم؟

من یک جهان سومی هستم. تمام!

یک رعیت، تحت تأثیر محیطی که در آن پرورش یافته است، کسی است که نباید فکر کند و تصمیم بگیرد. این مهمات، در حوزه‌ی وظایف ارباب است. او یاد می‌گیرد که نباید روی حرف ارباب حرف بزند. نباید از او پیشی بگیرد. نباید در برابر او، صدایش را بلند کند یا حتی سرش را. نباید…Continue reading من یک جهان سومی هستم. تمام!

من یک جهان سومی هستم ۲

اینها، نتایجی است که من، در تعامل با افراد جامعه در هر طبقه‌ی اجتماعی، از شنیده‌ها، دیده‌ها و آموخته‌هایم به دست آورده‌ام. بنابراین، پیش از هر گونه تهمت و اتهامی، اگر حرفی برای اضافه کردن، تصحیح یا انتقاد دارید را عنوان کنید و حاشیه نروید. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یک ایرانی، سوای اعتقادات و احیاناً مذهبی که پیرو…Continue reading من یک جهان سومی هستم ۲

من یک جهان سومی هستم.

خوب! این مطلب را قرار بود زودتر از این بنویسم. زودتر از این یعنی به محض اینکه از تهران برگشتم. ولی یادم رفت. بعد «بزرگترین بازار سرپوشیده‌ی جهان» که زخم خورد، یادم افتاد.   پیش از این هم در مورد طرز فکر ناهید نوشته بودم. اینبار هم که تهران بودم، یکی دو سه تا بحث…Continue reading من یک جهان سومی هستم.