خیلی وقت است از خدمات عالی آزمایشگاه حیات در تبریز استفاده میکنم. خیلی سخت است وقتی دکترها درصدی با آزمایشگاهها کار میکنند، آزمایشگاهی بدون زد و بند اینطور عالی خدمات بدهد. کادر خوشاخلاق و پیگیر و مهمتر خدمات خونگیری در منزل رایگان با رعایت بهداشت و اخلاق و مهمتر از همه وقتشناسی پوانهایی هستند که…Continue reading تبلیغات قبول میکنیم
ماه: آذر ۱۴۰۰
وقایع اتفاقیه
از وقتی از سیتیاسکن برگشتم، انگار درد پیراهنی بوده که الان تا کمرم پایین کشیدند. حلقهای سخت دردناک و اسپاستیک، که… نگویم. خب معده در آندوسکوپی سالم بود. دردها عصبی هستند، نقطه. کماکان هم هستند، نقطه.. به مدد امپرازول، روزی یک وعده کامل غذا میخورم که هزار الحمدالله. ولی هنوز مینیونها نگذاشتند تلاشهایمان به نتیجه…Continue reading وقایع اتفاقیه
یک خورده درد دل کنم؟
اینکه مادر از مرگ حتمی برگشت و من به طرز دردناکی برگشتم و پنج ماه با هم زندگی کردیم فوقالعاده بود. معجزه بود. اما اتفاقات عجیبی هم در پی داشت، گاهی آزارم میدهند. خواهرهایم تصدقشان بروم هنوز فکر میکنند اشیا و اثاث زندگی من مال مادرم بوده و یکهو تماس میگیرند که کیسه آبگرم مادر…Continue reading یک خورده درد دل کنم؟
ظهور گرو
اول میخواستم بنویسم پت و مت ولی نه، احساس میکنم وارد سرزمین مینیونها شدهام. احساس میکنم مینیونها منشی شدند، دکتر شدند، قاضی شدند، وکیل شدند و حتی در لباس اقوام فرو رفتند. همانقدر خطرناک همانقدر خندهدار.
هیولای صبور
کمتر از یک ساعت دیگر بالاخره جایش معلوم میشود. اسم و رسم پیدا میکند. «هیاهوی بسیار برای هیچ»* * کتابی از ویلیام شکسپیر
سه تا
در یکی از جلسات ریتوکسیمب، امیر من را تازه گذاشته بود روی تخت و کمک بهیار که شرایطم را یاد گرفته بود بالش آورده بود برای زیر زانوها و جلوی پاهام، یکهو مردی فریادزنان آمد دم در اتاق زنان که چرا این آقا (امیر) حق دارد داخل بماند ولی به او اجازه ندادند پیش بیمارش…Continue reading سه تا