چشمه چشمه نگاه اشک‌آلود، تشنه تشنه گلوی حزن‌اندود

چند وقتی است برگشته‌ام اینستاگرام. ولی هنوز غریبم آنجا. هنوز آن حس خوبی که پایبندم کند را نگرفته‌ام. همان است که بود. از جنس هم نیستیم. همان روز اول یا دوم عکسهای دوست ام‌اسی را دیدم که خانواده ثروتمندی دارد، یعنی هم دختر است هم زیباست هم پولدار. عکسها را که دیدم قلبم گرفت. گفتم…Continue reading چشمه چشمه نگاه اشک‌آلود، تشنه تشنه گلوی حزن‌اندود

به خواب هم نشود مهمان، چه جای وصال

خانم شاملی یکی از کمک‌بهیارهای اتاق عمل ما بود که وقتی من رفتم بخش اداری، بیمار شد. دوستان مراعاتم کردند و اصل ناخوشی‌اش را نگفتند و من وقتی فهمیدم که دیگر خیلی دیر شده بود و تنها اندازه چند جمله تلفنی حالش را پرسیدم و گریه امانم نداد. عزیز نازنین سریع ترکمان کرد… بعد رفتنش…Continue reading به خواب هم نشود مهمان، چه جای وصال

تعلیمات دینی ۵

تصمیم داشتم بنویسم از دو «کتب» در قرآن. کتب که می‌گوید خدا، یعنی قدیم نوشته شده و تغییر نمی‌کند و برداشته نمی‌شود. یکی برای خودش است و یکی برای ما. رحمت را بی چون و چرا برای خودش و روزه را برای مؤمنان. تا رسیدم به این آیه از سوره حج. کتب سوم برای شیطان.…Continue reading تعلیمات دینی ۵

پریشانی

دیروز بعد از ظهر خواب اتاق عمل را می‌دیدم و بالطبع اتاق عمل قدیمی. در اتاق استراحت تنها بودم و درها بسته بود و من غمگین بودم. صدای گفتگوهایی از پشت دیوارها می‌آمد، دوست نداشتم مرا با بیماری‌ام به خاطر بیاورند. بعد خانم آقایی بود. کلی رژ لب‌ خوشرنگ داشت. گفتم اجازه بدهد من ببینم‌شان…Continue reading پریشانی

گفتم ز بار درد تو عمری به سر برم

خیلی لاغر شده‌ام. به تسبیح می‌گفتم یادت هست هادی که رفت چقدری شده بودم. چهل و هفت کیلو، اما هر کس می‌پرسید می‌گفتم دختر چهل و پنج کیلویی‌ام. خانه سبز یادتان است؟ سر سایز لباس چقدر می‌خندیدیم. اما لاغری الانم با آن وقت فرق دارد. اصلاً نا ندارم. آن موقع خوب می‌خوردم ولی دیگر وزنم…Continue reading گفتم ز بار درد تو عمری به سر برم

پناه بر خدا

شیطان میان من و علی بد جور لانه کرده. شهرک‌سازی کرده است رسماً. طویله‌ها دارد پر از خر. گرفته افسار مرا و من چه راحت گول می‌خورم. می‌داند از کدام سوراخ وارد شود که تا دمپایی ابری چپ و راست حواله‌ام نشده، خوب بکِشدم سویی که می‌خواهد. کاش این همه افسانه نبود.