دادستان کل کشور: در یک سال گذشته نامههایی به ضابطین خاص و عام و دولت فرستادیم تا مصادیق اخلال در امنیت روانی مردم را دیدند گزارش کنند به دادستانها هم گفتیم اما تا امروز هیچ دستگاه و وزارتخانهای اقدام نکرده. ندیدند خب آقای دادستان کل کشور. مگر هست اصلاً؟ آزادی طبری، فرار میمندینژاد و زنش…Continue reading نمکی آی نمکی
برچسب: آزادی
اگر در دیدهی مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
دکتر علیرضا زادبر نوشته: «آقای مکرون فرانسوی های گرامی برای دههها روشنفکران صاحب تریبون و رسانه در ذهن ما شرقیهای بدبختِ جهان سومیِ عقب مانده تصویر رویایی از پاریس ساختهاند. پاریس و آن خیابانهای زیبا، آن کافههای گفتگو، آثار ممکلت آلبر کامو، ژان پیر و کشور آزادی، کشور اعتصابات، مهد آزادی، برابری برادری، محل وقوع…Continue reading اگر در دیدهی مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
ای آزادی! تو چقدر خوبی
کامنت مخاطبی درباره این کتاب دوباره یادش را برایم زنده کرد. اینکه به قدری کتاب در ایجاد افق ذهنی از آزادی در کودکی ایشان مؤثر بوده که بعد از سی سال جستجو بالاخره در دست دوم فروشی پیدایش کرده است. یادم افتاد متأسفانه جوگیر شدم و با تعدادی کتاب دیگر دادهام به سیب عزیزم. فلذا…Continue reading ای آزادی! تو چقدر خوبی
فیلم نوح(۲۰۱۴)، ادامه
در پست اول(+) نوشتم همسر نوح و ایلا معلوم نیست نژادشان. همان شب سری به ویکیپدیای انگلیسی زدم و نام همسر را پیدا کردم که نعمه(Naamah) بود و نعمه از نژاد قابیل و خواهر همان کسی است که در فیلم، لمک، پدر نوح را میکشد. ایلا همچنین از نژاد قابیل است. در ادامه گویا نوادگان…Continue reading فیلم نوح(۲۰۱۴)، ادامه
آزادی کُلّش واس ماس
زیادهنویس اسم وبلاگ امیر(سجاد) حکیمی بود. اولینبار سال ۸۲ که با هم چت کردیم تازه یکی از داستانهایش را خوانده بودم. نظرم را پرسید، گفتم خوب بود ولی من آخرش نفهمیدم حَسن یوسفی کی بود. چقدر خندیدیم و چقدر خجالت کشیدم. ما به این گل فقط میگفتیم یوسفی. تمام مدتی که داستانش را میخواندم و…Continue reading آزادی کُلّش واس ماس
آزادی بیان به جز هولوکاست
همین چند روز پیش بود که اکانت رپر آفریقاییآمریکایی و نامزد مستقل انتخابات ریاستجمهوری آمریکا را به جرم اشاره به هولوکاست بستند. این هم آلمان و این خانم ۹۳ ساله که برای چندمین بار زندانی شد. حالا بگذریم از توپ تانک فشفشه ارتش انگلیس در خیابانهایش. خامنهای تسلیم شو دیگه!
پا برهنگان
دیروز در آرشیو وبلاگم خیلی گشتم، فکر میکردم در وبلاک آن بریده از کتاب ۱۹۸۴ را آوردهام ولی نبود. اینکه در کدام دفتر خاطراتم نوشته باشم هم خاطرم نیامد لاجرم از مهدیه خواستم کتاب را برایم پیدا کند که اصلش را بنویسم البته فعلاً نمیشود چون باید مجدد بعد از بیست و شش سال بخوانمش…Continue reading پا برهنگان