گویا ربع پهلوی گفته داراییهای مسدود شده ایران پول مردم ایران است و میتواند صرف صندوق اعتصاب شود. وقتی بیست و چند سال پیش کتاب شاهنامه ایرج زارع را از دستفروشهای جلوی ارک تبریز میخریدم تصورش را نمیکردم این مدت اینطور به طرحهایش استناد کنم. روحش شاد.
برچسب: ارک تبریز
عکس جان من است
عکس بالا، از فراز ارک علیشاه تبریز گرفته شده است به تاریخ. ۱۳۴۱. خیابان روبرو خیابان فردوسی است. وقتی عکس را دیدم رفتم در بحر خیابانها و ساختمانها. مثلاً فروشگاه نیکدل، کتابفروشی سعادت سابق. هتل لاله شاید. تا آن انتها که میرسد بازار تبریز. این بغل، سمت چپ یک ساختمان سفید رنگ است که پشتش،…Continue reading عکس جان من است
با احترام به تمام دوستانم!
یک وقتهایی باید آدمها، خاطرهها و اصلاً هر چیزی را زیر و رو کرد.خوبهایش را و دوست داشتنیهایش را یادآوری کرد برای روز مبادا. روز مبادا هر وقتی میتواند باشد؛ مثلاً وقتی که یک اتفاق خوشحال کننده داری، وقتی از روند تکراری زندگی خستهای، وقتی شکست خورده و تنهایی و وقتی که ممکن است برای…Continue reading با احترام به تمام دوستانم!
اولین موتیفاتِ سال۹۰
۱. خوب، سالِ خرگوش هم به حول و قوهی الهی، تحویل شد. مبارک باشد. ۲. سبزههام هنوز خوب قد نکشیدهاند، مهم این بود که سبز بشوند، که شدهاند. سفرهی هفت سینِ امسال من مادر را در کنارش کم داشت. حتی مرا و امیر را. سفره را چیدم و رفتیم منزلِ مادر امیر، کنار آنها سال…Continue reading اولین موتیفاتِ سال۹۰
از این شلوغیها
سرم شلوغ است این روزها. این روزها، آنقدر در خیابانهای این شهر، رفت و آمد کردهام تا چشمهایم مملو شوند از نوستالژی. از یادآوری صحنهها، خاطرات، گفتگوها، گردشها. که حتی روزنامه فروشی قدیمی نزدیک ترمینال قدیم هم میتواند مرا ببرد به روزهای هفته نامه و ماهنامه گلآقا. راسته کوچه میتواند مرا ببرد به صبحهای پیادهروی…Continue reading از این شلوغیها
از تبریزگردی تا کوهنوردی با تاکسی دلیکا!
حالا که به شدت خسته نشستهام و به لذاتی که در این دو روز به خودم بخشیدهام فکر میکنم، میبینم ارزشش را داشت … ارزش اینکه حس کنم «میتوانم!» دیروز، طبق قرار نانوشتهی هرسالهامان، همراه سیب و تسبیح؛ خواهرزادههایم رفتیم تبریزگردی. البته برخلاف سالهای قبلتر که از خانهی مشروطه شروع میکردیم و بعد از داخل…Continue reading از تبریزگردی تا کوهنوردی با تاکسی دلیکا!
۲۹
۱. “… کوچههای بالاشهر آشغالاشون هم مثل خونههاشون با آشغالای جنوب شهر فرق داره…. آشغالای مغازهها هم با آشغالای کوچهها فرق داره. آشغالای مغازهها چیزای بدرد بخورش بیشتره، مخصوصا بقالیا که بیشترش کاغذ و کارتونه. ولی همیشه سرشون دعواس، به کتک خوردنش از قدیمیا نمیارزه!… میدونی؟! باید از شکل کیسهها میتونستیم بفهمیم توشونا چیز بدرد…Continue reading ۲۹