از تبریزگردی تا کوه‌نوردی با تاکسی دلیکا!

حالا که به شدت خسته نشسته‌ام و به لذاتی که در این دو روز به خودم بخشیده‌ام فکر می‌کنم، می‌بینم ارزش‌ش را داشت … ارزش این‌که حس کنم «می‌توانم!»

دیروز، طبق قرار نانوشته‌ی هرساله‌امان، همراه سیب و تسبیح؛ خواهرزاده‌هایم رفتیم تبریزگردی. البته برخلاف سال‌های قبل‌تر که از خانه‌ی مشروطه شروع می‌کردیم و بعد از داخل مسجد جامع می‌رفتیم به تیمچه‌ی مظفریه و از داخل بازار سرپوشیده می‌رفتیم تا برسیم به خیابان دارایی، رو به روی بازارچه‌ی چرم و بعد می‌رفتیم رو به روی ساختمان استانداری و در فضای سبزی که در محل پستخانه‌ی قدیمی ساخته‌اند جلوی آن ایوان باقیمانده از خانه‌ای قدیمی که سرستون‌های بسیار زیبایی دارد می‌نشستیم. بعد می‌رفتیم میدان ساعت(شهرداری) به سمت موزه‌ی آذربایجان و باغ خاقانی و مسجد کبود و بعد از آنجا سوار ماشین می‌شدیم و می‌رفتیم موزه‌ی قاجار و مقبره‌الشعرا و موزه‌ی شخصی‌ی استاد بهتونی و سرانجام بقعه‌ی سید حمزه. از آنجا ممکن بود مسیرمان را به سمت مسجد صاحب‌الامر قدیم یا موزه‌ی کتابت قرآن فعلی کج می‌کنیم و یا هم از همان‌جا برمی‌گشتیم سمت میدان ساعت و بعد دیداری از «ارک علیشاه» نازنین و مهجورم می‌کردیم و بعد اگر فرصتی بود می‌رفتیم خانه‌ی شهریار در محله‌ی مقصودیه و تازگی‌ها هم که مجموعه‌ی دانشگاه معماری را کشف کرده بودیم مشتمل بر سه عمارت قدیمی با متوسط قدمت صد و پنجاه ساله که پس از مرمت، و ادغام در یکدیگر به عنوان دانشکده‌ی معماری مورد استفاده قرار گرفته ولی در ایام نوروز و تعطیلات تابستانی برای بازدید عموم باز است.

بعد هم که نوبت شکم‌هامان بود و طبق معمول، رستوران واحدی واقع در چهار راه شریعتی(شهناز سابق). دو سالی است که قسمت‌های عمده‌ای از این مسیر دچار قیچی و سانسور ناخواسته‌ای شده است و به خاطر اینکه من ضعیف‌تر شده‌ام و زود خسته می‌شوم فقط به چندجای جدید سر می‌زنیم. پارسال حمام نوبر را کشف کرده بودیم و موزه‌ی قاجار و موزه‌ی سنجش. امسال هم فقط به جاهای جدیدتری رفتیم. اول از موزه‌ی محرم شروع کردیم که در انتهای خیابان محققی یا راسته کوچه‌ی سابق در کوچه‌ی جنب ایستگاه آتش نشانی واقع است. خانه‌ی قدیمی و کوچکی است دو طبقه با یک زیر زمین حوض‌دار که به عنوان حسینیه مفروش شده است و قنداق علی اصغر قدیمی‌ای را هم آنجا گذاشته‌اند. در ورودی‌ی حیاط، مجسمه‌ی اسب سفیدی را به رسم عزاداری‌ها پوشانده‌اند. در طبقات دیگر هم اشیای قدیمی مثل سنج و تاختا(که نفهمیدیم مورد مصرفش چه بود) و سپرها و شمشیرها و قمه‌ها و عَلَم و سر عَلَم و پرده‌های شبیه‌خوانی‌ و برگه‌هایی ارزشمند از نوحه‌ها و همین‌طور پنجه‌های منقش به اسما متبرکه نگهداری می‌شود.

محل بعدی، موزه‌ی «عصر آهن» بود واقع در خیابان امام، پایین‌تر از منصور نرسیده به مسجد کبود. انتهای کهنه خیابان. ما فکر می‌کردیم این موزه، در مورد تحولات صنعتی مرتبط با آهن باشد مثل موزه‌ی سنجش. ولی وقتی وارد محوطه شدیم خیلی تعجب کردیم. دیوارهای محوطه با کاه‌گل پوشیده شده و زمین هم با سنگریزه. وقتی از پله‌ها پایین رفتیم، وارد سالنی شدیم که در ایران شاید منحصر به فرد باشد. به خاطر آنچه در این محل به نمایش گذاشته شده است، محیطی طبیعی و زیبا و چشم‌نوازی را فراهم کرده‌اند. تردد بر روی پل‌های چوبی برای تماشای قبوری که بنا به یافته‌های کاوشگران مربوط به زمانی پیش از زردشتیان بوده و احتمالاً پیروان میترا بوده‌اند. اجساد به شکل جنینی دفن شده و اشیا مورد نیازشان در دنیای پسین را در کنارشان قرار داده بودند. کاسه‌های سفالی و مفرغی و سنجاق‌های آهنی، النگوها و کوزه‌ها و روغن‌دان‌ها. در میان قبور، اجساد نوزادان نیز وجود داشت. زمان گورستان مربوط به عصر آهن II می‌باشد.

از آنجا رفتیم به موزه‌ی شهرداری که در ساختمان شهرداری‌ی تبریز واقع شده است. تصاویر مربوط به خاکبرداری و احداث خیابان‌های اصلی‌ در محلات قدیمی‌ی تبریز، نقشه‌های قدیمی، تصویر اسناد قدیمی‌ی مربوط به بلدیه که برخی از آنها به زبان ترکی بود،لوازم شخصی‌ی شهرداران فقید، اشیا اهدایی‌ی شهرداران کشورهای همسایه، … و دو گلدان مرمر بزرگ به رنگ سبز که توسط استاد رضایی بر اساس حیدربابای شهریار کنده‌کاری شده بود در این موزه به نمایش گذاشته شده است. همچنین تصاویر شهرداران سابق و فقید تبریز، امضاهای ایشان نیز به دیوار بود. مورد جالب هم تلمبه‌ی اولین ایستگاه آتش نشانی‌ی تبریز بود که در یکی از سالن‌ها قرار داده شده بود. بعد از آنجا، به خانه‌ی حیدرزاده رفتیم که به عنوان محل اطلاع‌رسانی‌ی دایمی گردشگران مورد استفاده قرار گرفته است. این خانه در خیابان پشتی‌ی ساختمان شهرداری واقع است. جای شما خالی، لیوانی کافی میلت نوشیدیم و شوکلات خوردیم و کلی هم کتاب و نقشه گرفتیم و برگشتیم به سمت ارک عزیزم که ممکن نیست برایمان کهنه شود. دل‌م می‌گیرد و تماشایش می‌کنم و از او می‌خواهم ما را ببخشد. چقدر سیمایش رنگ پریده است و قیافه‌اش گرفته و دلگیر …

ناهار هم خوردیم و بعد خواستیم برویم سینما که چون زمان نمایش با زمانی که داشتیم هماهنگ نبود منصرف شدیم و برگشتیم خانه.

امروز صبح هم، همراه مادرم و سیب و تسبیح، رفتیم کوه عینالی(عون‌ بن علی). وجه تسمیه کوه به خاطر دو قبری است که در مسجدی بالای کوه واقع است و به فرزندان بلافصل امام علی(ع)منصوبند. هفت سال از آخرین باری که از کوه بالا رفته بودم می‌گذشت. هفت سال از آخرین قیافه‌ای که از کوه دیده بودم گذشته بود. با اینکه دوستانم می‌گفتند کوه را بی‌ریخت کرده‌اند و فلان و فلان من چهره‌ی زیبایی دیدم. کوه را درختکاری کرده‌اند و مسجد را مرمت کرده‌اند و اطراف‌ش را سنگ‌فرش کرده‌اند. در گوشه‌ی دیگر هم بنای یادبودی ساخته‌اند برای شهدای گمنام که خیلی زیباست. در کل، امروز بالای آن کوه سرخ‌تن، من لحظات زیبایی را گذراندم و نفس‌های عمیق کشیدم و به شهر زیر پایم نگاه کردم و همان سیمای آلوده و دود گرفته‌ی کمی بزرگ شده از جهات طول و عرض و ارتفاع را یافتم.

خدایا … ممنون که گذاشتی بروم آن بالا … حتی اگر نه با پاهای خودم. ممنون!

عکس‌ها را در ادامه‌ی مطلب ببینید!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* حرص تسبیح در آمده بود که چرا هر جا که می‌رویم هیچ پولی نمی‌گیرند؟! چرا فقط تبریز است که برای مناطق دیدنی‌اش هیچ ورودیه‌ای اخذ نمی‌کند؟! راست می‌گوید خوب!

** از بعد از ظهر دارد ریز و مداوم باران می‌بارد … لطیف!

موزه محرم

موزه‌ی محرم

موزه عصر آهن

ورودی‌ی موزه عصر آهن

موزه عصر آهن

موزه‌ی عصر آهن

موزه عصر آهن

اینجانب و سیب در موزه‌ی عصر آهن

موزه شهرداری

موزه‌ی شهرداری

موزه شهرداری

کنده‌کاری‌های گلدان‌های مرمرـاستاد رضایی

موزه شهرداری

اولین تلمبه‌ی ایستگاه آتش‌نشانی‌ی تبریز

تصویر ارک علیشاه در قدیم

تصویر ارک علیشاه در قدیم

ارک علیشاه

ارک علیشاه در محاصره آهن و آجر ساختمان در حال ساخت مصلا!

عون بن علی

مسجد عون بن علی

بنای یادبود

بنای یادبود شهدای گم‌نام

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.