نسل آینده

تسبیح پا به ماه است. تلویزیون داشته تبلیغ – آشغال – لوازم خانگی کلور پخش می‌کرده، تمام که شده دخترش برگشته به تسبیح گفته من هم کلور تو هستم مامان. الهه این را بردار، الهه آن را بده، وای خانه به هم ریخته جمع و جور کن.

طیبه

زهرا در حال خاله‌بازی با الهه: من بزرگ شدم می‌خوام دکتر بشم. الهه: منم. زهرا: من دوست ندارم ازدواج کنم. ازدواج نمی‌کنم. الهه: منم نمی‌خوام ازدواج کنم. بعد از لحظاتی زهرا رو به تسبیح: خاله آدم ازدواج نکنه بهش بچه می‌دن؟ تسبیح: نه! بچه باید پدر بالای سرش باشه، نونش رو بده! زهرا: آخیش!  

دلار ۴۲۰۰ تومانی

بچه‌ای چندباری می‌آید مغازه شوهر تسبیح و بی‌صحبت می‌رود. در نهایت شوهر تسبیح می‌پرسد کاری دارد بگوید، می‌گوید در خانه شما کسی بلد است پیتزا بپزد؟ ننه‌م در تلویزیون دیده هوس کرده. به این ترتیب تسبیح مقداری پیتزا می‌پزد. می‌گویند بیاید ببرد. وقتی حجم پیتزا را می‌بیند می‌گوید آخ جان حالا چهار نفری پیتزا می‌خوریم.…Continue reading دلار ۴۲۰۰ تومانی

شبکه

عصری تسبیح پیام داده بود که الهه فلان نقاشی که روی کارت کشیده بودی را دیده و صبح نشسته این را کشیده. نقاشی الهه پنجره و کل و پروانه داشت و من هر چه فکر کردم همچون نقاشی نداشتم. گفتم از نقاشی من عکس بفرست. خب، تلاشش را کرده به هر حال. حتی کاغذ را…Continue reading شبکه

دلم نگاه تو را سخت آشنا دیده‌ست*

چند ماه پیش منزل خواهرم بودیم. برای بچه‌ها آبنبات چوبی گرفته بودیم. به تسبیح گفتم بین بچه‌ها تقسیم کند. بزرگترها بعد از خوردن آمدند تشکر کردند. مادر علیرضا گفت از خاله تشکر کن. علیرضا از تسبیح تشکر کرد. سیب گفت از خاله سوسن تشکر کن، گفت خاله سوسن چیزی نداده تشکر کنم. بچه‌ها و بقیه…Continue reading دلم نگاه تو را سخت آشنا دیده‌ست*

وقتِ بدحالیِ ما فاصله را حفظ بکن*

عکس را آذر ۸۰ گرفتیم. آن‌که ظاهراً زمین خورده «مانی» است، از مالزی. آن روز بعد از سه فصل خشکسالی ناگهان برف بارید، من و سیب، مانی را روی برف سرازیری حیاط سُرانده‌ایم. آن‌که آنطور می‌خندد جز من چه کسی می‌تواند باشد؟ ‌  می‌توانم برای پیکسل به پیکسل این عکس بی‌کیفیت ساعتها حرف بزنم، وقتی…Continue reading وقتِ بدحالیِ ما فاصله را حفظ بکن*