به مناسبت روز جهانی ام.اس

حالا که فکرش را می‌کنم، می‌بینم چقدر بزرگ شده‌ام. چقدر متفاوت شده‌ام با چند سال پیش. با روزهایی که سختم بود به دوستانم بگویم ام.اس دارم. روزهایی که از ترس نگاه‌های پرسشگر و سوالات احتمالی، ساعات خروجم از خانه را تغییر می‌دادم تا کسی از من نپرسد چرا آنقدر آهسته راه می‌روم و یا وقتی…Continue reading به مناسبت روز جهانی ام.اس

موتیفات نمایشگاهی از نوع کتاب

۱. چهارشنبه، نزدیک ساعت دوازده ظهر بود که دیگر با تشویق منیر، تصمیم گرفتم بروم تهران. بعد یک‌هو آنقدر سریع همه چیز مهیا شد برای رفتن که خودم نگران شدم! یعنی شیوا، بلیط‌هایم را اوکی کرد و منیر مرخصی‌ام را رد کرد و خودم هم نشسته بودم و رفته بودم توی فکر که اگر زمین…Continue reading موتیفات نمایشگاهی از نوع کتاب

سلام سی و دو سالگی!

صبح که بیدار شدم، ظریفه برایم اس.ام.اس زده بود:«هر طفلی که به دنیا میاد، به ما میگه که خدا هنوز از آدمها ناامید نیست … پیک کوچولوی پروردگار، هستی‌ات قرین سعادت و سلامت. …» داشتم وارد سی و دومین سال زندگی‌ام می‌شدم. دنیا همان دنیای دیروزی بود و آسمان هم. بوی تازه‌گی جز در خود…Continue reading سلام سی و دو سالگی!