من آبم!، تو بنوش!

فکر می‌کنم مربوط باشد به حماسه‌ اودیسه. جایی که پادشاهی که عزم لشکرکشی به سرزمینی را دارد، نزد الهه‌ آب می‌رود و از او می‌پرسد سرزمین و ملکه‌اش را به چه کسی بسپارد؟ الهه‌ آب می‌گوید در امتداد ساحل سفر کند، به زودی به مردی می‌رسد که کنار ساحل با قایقش ایستاده است. او مردی…Continue reading من آبم!، تو بنوش!

در ابتدای افق، جاده‌ای است …

  یک شاخه گل سرخ. یک شاخه گل مریم. تمام خاطرات ِ من از زنجموره‌های رها مانده در شب. از عشق‌های توخالی. شتاب‌زده. بی‌ هیچ تعریفی، بی هیچ آرمانی. با تمام دلهره‌ها و ترس‌های واهی‌اش از انجام و سرانجام. حرص خوردن‌ها و غصه خوردن‌هایش. گاهی باید ایستاد [نشست] برگشت به پشت سر و دقایقی آسوده…Continue reading در ابتدای افق، جاده‌ای است …

خود شکن، آیینه شکستن خطاست!

در زندگی‌ام خیلی پیش آمده است که عمل و رفتار کسی را برده باشم زیر سوال. برای همه‌ ما اتفاق می‌افتد. با خودم گفته باشم مگر فلانی عقل و هوش و حواس ندارد که به چنین عملی دست زده است؟ و شاید گفته باشم [و شاید فقط در خیالم قیاس کرده باشم] که اگر من…Continue reading خود شکن، آیینه شکستن خطاست!

موتیفات خواب و بیدار

۱. می‌گویند خواب‌ها، دریچه‌هایی هستند به عالم غیب. می‌گویند مُرده‌ها به واسطه‌ رویا، درخواست‌ها، نگرانی‌ها و شادمانی‌هایشان را از ما ابراز می‌کنند. البته خود خواب‌ها هم دسته‌بندی‌های خاصی دارند. یعنی حتی در این مقوله هم شرط و شروط گذاشته‌‌ایم که مبادا این مرده‌گان گرامی زیادی «ابراز» از خودشان در بکنند! خلاصه گاهی این خواب‌ها جوری…Continue reading موتیفات خواب و بیدار

در نهانخانه‌ی جانم …

۱. اتاق بزرگی نیست. شاید هم هست، ولی با این مبل‌های تخت‌خواب‌شویی که در دو ضلع بزرگ اتاق گذاشته شده است، اتاق کوچکی به نظر می رسد. روزها، او روی مبلی می‌نشیند که شب‌ها دیگری روی آن می‌خوابد و دیگری روی مبلی می‌نشیند که او شبها روی آن می‌خوابد. روزها او می‌نشیند گوشه‌ دورتر به…Continue reading در نهانخانه‌ی جانم …

موتیفات ضربتیانه!

  ۱. «من پیش از اینکه بخوابم گوسفند نمی‌شمرم یارانی را می‌شمرم که از آنان دوری گزیده‌ام: چهره‌هایی که یکی پس از دیگری از چراگاه‌ها تا تبعیدگاه‌ها در برابرم ورق می‌خورند. من آنان را زخم زخم می‌شمرم و خواب‌ام نمی‌برد . …»  غاده السمان/ترجمه عبدالحسین فرزاد ۲. می‌دانی امروز به چه فکر می‌کردم؟ همین امروز…Continue reading موتیفات ضربتیانه!

Once upen a time in america

به همین سرعت تمام شدیم. به همین سرعتی که ساعت‌ها و روزها و هفته‌ها و سال‌ها به سر می‌رسند. خیلی فکر می‌کنم به این به سرعت تمام شدن. سریع بالا رفتن، سریع پایین آمدن و تمام کردن تمام آنچه که باید و نباید. خیلی شب‌ها که دراز می‌کشم زیر لحاف تُپلی که مادر تازه‌گی برایم…Continue reading Once upen a time in america