«اگر از من بپرسید، دلتنگی حاصل فاصله نیست. این دل دادگی است که دلتنگی به بار میآورد. دل دادگی است که دلتنگی را جاودانه می کند. تا بحال دلتنگ کسی نبودهاید که روبرویتان نشسته است؟ من بارها و بارها دلتنگ کسی بودهام درحالیکه سخت در آغوشم گرفته بود. دلتنگی حاصل دوری است، اما دوری همیشه…Continue reading آداب دلتنگی*
برچسب: وبلاگ
معقول
این برانداز پیر هم درباره عادی سازی نوشته. با استناد به جملهای گهربار از میرحسین(مبارزه همیشگی نیست، اون چیزی که همیشگیه زندگیه.)، توضیح داده که بابا بگذارید زندگی کنیم:«در واقع شاید سوال اصلی این باشه که اعمال یک شهروند عادی که به وقتش هم از ظرفیتهای خودش برای همراهی با جنبش استفاده میکنه کجا تبدیل…Continue reading معقول
پارادوکس أیضاً
این پارادوکس هم جالب بود که چند ماه پیش نوشته بود:«زنعموی بابا -انگار از دنیای دیگری- دعوتم کرد جمعه با «آقای مهندس» بروم هتل بلوط به صرف ناهار! بابای خارج تحصیل کردهام توی شبکههای اجتماعی شعارهای فمنیسیتی به اشتراک میگذارد امّا بعد از یک سال هنوز سرافکندگیش را نگذاشته کنار خبر طلاقم را بدهد.»(+) از مخالفان اصلاحطلب…Continue reading پارادوکس أیضاً
دروغ زیاد نور زیاد خوشگلی شدید
سرخپوست خوب بعد از اینکه هفته قبل کفت تمام محیط و مساحت ایران پر است از طرفداران نظام (خوب است که فمیده)، دیروز نوشته:«من عاشق مراسمهای سینماییام. امی و گلدن گلوب و اسکار. همه دورهها رو دیدهام. عاشق لباسها و لبخندها و دروغها و اداهاییام که تو این مراسمهاست. اون روشنایی زیاد و خوشگلی غیرمعمولی.…Continue reading دروغ زیاد نور زیاد خوشگلی شدید
وراجیهای دریایی*
خرس حرفم را گوش کرد و رفت مأموریت دریایی و دوباره «از ملال» نوشته. این را هم از نامههای فلوبر ترجمه کرده وسط خاطراتش که رنگی بپاشد توی خاکستریها:«از وقتی اعتراف کردیم عاشق یکدیگریم برایت سوال بوده چرا کلمات «تا ابد» را اضافه نکردم. چرا؟ چون همیشه آینده پیش چشمم است. نشده بچهای ببینم و فکر…Continue reading وراجیهای دریایی*
سالی که خون تو رگها نیست*
آهنگی که نوشته رانشنیدم ولی داریوش* برای سال ۲۰۰۰ خوانده بود و من زمزمه میکردم و مکاشفهطور میترسیدم حتی. حتیتر قبل سال تحویل ۲۰۰۰ میگفتند همه کامپیوترها در جهان خاموش میشود و چه آخرالزمانی بود جو. اگر براندازها بودند آنموقع حتماً میگفتند دیگر رد خور ندارد و کار نظام تمام است، چون ۲ را…Continue reading سالی که خون تو رگها نیست*
خب خب دوشاخه انقلاب را کشیدند بیرون
خرس ترجمه یک داستان کوتاه از بکت را کار کرده گذاشته به نام «پایان». از نیمه شب دارم میخوانمش بالاخره الآن تمام شد. نه! طولانی نبود از بس هی خواب و بیدارم و مشغولیتهای دیگر که که تکه تکه خواندم. داستان و ترجمه خوبی است پیشنهاد میکنم بخوانید:(+) داستان ملالآوری است. به قول آیدا کارپه…Continue reading خب خب دوشاخه انقلاب را کشیدند بیرون