امشب عشقیم بعد خیلی وقت میآید دیدنم. من قلبم گرومپ گرومپ. ماشاءالله و لا حول و لا قوه الا بالله
برچسب: بهمن
وقتی تیک و ضربدر یاد گرفتی
داشتم با سیب صحبت میکردم خندید. علیرضا داشت نقاشی دایناسور میکشید، استخوان هم داخل بدنش میکشید. کمی بعد آمد گفت مامان میدانی این ضربدر یعنی چه؟ یعنی زمان دایناسورها تمام شده. این هم یعنی زمان انسانها شروع شده. علامه بهمنی فقط توئی علیرضا. فقط تو! ماها ادایش را در میآوریم. شما فقط خطوط را…Continue reading وقتی تیک و ضربدر یاد گرفتی
برادران گریم
به زهرا میگفتم توی زیرزمین زندانیات میکنم. گفت شما زیرزمین ندارید. گفتم شبها توی اتاق در زیرزمین ظاهر میشود از پلههایش که بروی پایین زیرزمین پیداست. پر از موش و سوسک و عقرب. گفت در نیست آنجا. گفتم کمد را که جابهجا کنی شبها در ظاهر میشود. علیرضا گفت بله من میدانم خاله کجا را…Continue reading برادران گریم
وقتی با خواهرت مشکل داری
علیرضا روی رنگ دخترانه و پسرانه حساس است، حتی عکس دختر روی دفتر نقاشیاش باشد میگوید این دخترانه است. دیروز صبح تسبیح که منزل مادرش/خواهرم بود تماس گرفته بود گفت علیرضا چسبیده به زهرا و الهه نمیگذارد بازی کنند. گفتم بهش بگو مگر تو دختری؟ گفت بله. تسبیح گفت آهان اسمش هم فاطمه است. سر…Continue reading وقتی با خواهرت مشکل داری
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
مثل همیشه تا رسید قبل از در آوردن لباسهای رویی، پنجره را باز کرد. گفت بهبه چه هوای بهاری. بهمن ماه بود. برگشت سمت من و دگمههای پالتویش را باز کرد. سرم را انداختم پایین. باز کردن پنجره در ماههای سرد سال شده بود شکستن تابوی من. به رخ کشیدن ما میتوانیم. چیزی نگفتم. نزدیک…Continue reading بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
عنصر حاکم بر او باد و سیاره طالعش اورانوس است.
کامنتیگ غیرفعال است. * هفتهی گذشته رامک چیزی نوشته بود (+) که یک نکتهاش برایم خیلی جالب بود، اینکه داشته خیره به دوستش نگاه میکرده و در موردش چیزی به ذهنش میرسد که یک آن دوستش برمی گردد سمتِ او. این اتفاق در اولین باری که رامک را دیدم برای من هم افتاد، یعنی زمستانِ…Continue reading عنصر حاکم بر او باد و سیاره طالعش اورانوس است.
چون میروی، برو! نمان!
من آدم قهر نیستم. معتقدم قهر آدم را کوچک میکند. تعداد کسانی که از کودکی تا الآن باهاشان قهرم به تعداد انگشتان یک دستم نمیرسند. طولانیترینشان دختر همسایه/همکلاسیام بود که به برادرم توهین کرد. شاید ده سالم بود. خواهرش خیلی آمد واسطه شود، نشد. من قلبم شکسته بود. شکستنِ قلب یک بهمنی فاجعه است. آدم…Continue reading چون میروی، برو! نمان!