عشق و خدا

  ۱)دکتر سیامک بهرام‌پرور بسیار عزیز که به قول حمید خیلی هم سرشان می شود و من منکرش نیستم؛ فعلا این جواب را داشته باشید تا من امتحاناتم تمام شود. فعلا نه حال خوشی دارم نه وقت کافی اما خیلی زود برای ادامه این بحث دلپذیر خواهم آمد. ۲)دوستان عزیز برای خواندن نظرات دکتر عزیز به…Continue reading عشق و خدا

عشق و استفراغ

 برای آقای شاعرانه ها …   ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ   «سلام دوست من !…خوبید ؟!… من هم متن تاثیرگذارتون رو خوندم و به امید شادی روح ایشون فاتجه ای خواندم … عرض شود که در باب کامنت شما برای من :…راستش من اصلا قصد بحث در این زمینه رو ندارم چون نه اینجا جاش هست و نه…Continue reading عشق و استفراغ

تعذیه

یک سال گذشت پدر … به همین راحتی یک سال گذشت! (پدر ایستاده در دوردست تر از من…باغهای هربری-لیقوان-۱۳فروردین۱۳۷۷)    انگار نه انگار که این همه سال با هم بودنمان مثل یک رویای نبوده و نبایسته هنوز جلوی چشمهای ناباورم می نشینی کنار حوض روی صندلی که حالا من می نشینم رویش زیر چتر گسترده…Continue reading تعذیه

سفر دروغ بود …

چندان چو صبا بر تو گمارم دم همّت کز غنچه چو گل خرم و خندان بدر آیی … نگفته بودی که دریا بود و کسی بود و قایقی نبود و تو … نه! نگفته بودی … بهت زده ایستاده ام پیشاپیش شیشه های نمیده پنجره همواره بسته ای که حالا سوز می راند توی سینه…Continue reading سفر دروغ بود …

THE CAT

تقدیم به همه دوستانی که برای آنهاست که می نویسم! گربه مادر را که هنوز چهار دست و پا می خزید کشانده بود توی مهتابی،زل زده بودند به صدای خش خشی که میان برگهای مچاله و بدرنگ گربه شده بود شاید….صدای گربه نبود و فقط گفته بود تا مادرش زوزه نکشد…مادر را نتوانسته بود هیچوقت…Continue reading THE CAT

آدم‌ها

   چیزی مثل یه کتابخونه عالی نمی تونه کمکت کنه وقتی درست رأس ساعت سه بعد از ظهر دوست دوران دانشگاهت زنگ بزنه و شاکی بشه که:«چرا نیومدی پس؟؟؟» اونوقت تو که هنوز خمار خواب و کتابی بالفور دست و روت رو می شویی و دیگه لنگ این نمی شی که حالا چی کادو ببرم!!!…Continue reading آدم‌ها

طرح یک داستان -۲*

و می گویند انگار روز بزرگی در راه است…روز روز است یا بزرگی اش روزش کرده است؟؟؟برای من حالا مدتهاست که همه روزها کوچکند…آدمها خودخواه…و مرگ چونان عاشقی خجول گاه می کشدم و گاه می راندم…تو!…بگذار بگذرد!!! اگر فردا همان روز بزرگ بود…مبارکتان… ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صدای شرّه آب توی اتاقها می پیچید.حوله را پیچید دور خودش…Continue reading طرح یک داستان -۲*