بوتاکس و ام‌اس: تجربه شخصی

یکم. سال ۸۶ یک زنبور عسل بینوا پایم را نیش زد. دو روز ساق پایم ملتهب و سنگین بود تا اینکه خواهرزاده‌ام شکاف کوچکی ایجاد کرد و با مکیدن نیش را بیرون کشید. بعدها که بحث زنبور درمانی در ام‌اس باب شد نمی‌توانستم درک کنم چطور درد نیش دهها تا صدها زنبور عسل بینوا را…Continue reading بوتاکس و ام‌اس: تجربه شخصی

علاج پیش از وقوع

خانهٔ نور که بودیم، یک صدای عجیبی از لوله آب می‌آمد. هر چه گفتم برو پایین نگاهی به پمپ آب بیانداز نرفت. نرفت تا پمپ سوخت و هزینه سنگینی به‌مان تحمیل شد. از وقتی هم آمدیم اینجا، پکیج صداهای وحشتناکی می‌داد و هر چه گفتم زنگ بزن بیایند پکیج را سرویس کنند، گوش نکرد. دیشب…Continue reading علاج پیش از وقوع

دوازده تا

امروز برق بخش قطع شد هم درها قفل شدند هم تلفن قطع شد ولی قشنگش این بود که نور شدید رفته بود و برای لحظاتی خیلی نرم شد محیط. مهندس آمد وصل کرد و گفت مشکل از مصرف خود بخش است و لامپهای اضافی را خاموش کرد. دنج شد.‌ امروز بیشتر مراجعین ام‌اسی بودند. چیزهایی…Continue reading دوازده تا

مفاعلن…فعلاتن…مفاعلن… گریه*

اردیبهشت ۹۱ مادر آمده بود خانه کوچک ما. مادر در پذیرایی خوابیده بود و یکی از آباژورها را برایش روشن گذاشته بودم چون از تاریکی می‌ترسید. نیمه شب لازم شد بروم دستشویی. آن وقتها عضله فسقلی در کشاله ران چپم می‌گرفت و پایم به زمین نمی‌رسید. همان مسئله‌ای که دکتر صحرائیان توجهی به آن نکرد.…Continue reading مفاعلن…فعلاتن…مفاعلن… گریه*

لوزر

دکتر هیکل درشتی داشت و صورتی بانمک. فامیلی‌اش بهشت‌روی. گوش‌هایمان را با گفتن جوک‌های کرونایی شست. گفتم بتاهیستین را کم کردم سرگیجه بیشتر شد دوباره زیاد کردم. گفت شاید از ام‌اس باشد، گفتم که ایمان گفته فلان است. برخورد بهش انگار گفت موافق بتاهیستین نیستم. نوار گوش بگیر  مطمئن‌ شوم ازام‌اس نیست. گفت کنترل نمی‌شوی.…Continue reading لوزر

نه چنین زار که این‌بار افتاد

  آخرین ذره جانم را یکشنبه هشتم ماه بود که مصرف کردم. بلند شدم، رفتم وسط راهرو و چراغ‌ها را روشن کردم که امیر که آمد غصه نخورد من توی تاریکی مانده‌ام. ماندم همان وسط راهرو. که چظور بچرخم برگردم جای اول. که صدای آسانسور آمد و سیب با زهرا و علیرضا وارد شدند. جانم…Continue reading نه چنین زار که این‌بار افتاد

از مراتب عشق

  از ابتدای امسال پاهایم به طرز دردناک و اذیت کننده‌ای اسپاسم داشتند خصوصاً در طول شب و یا بعدازظهرها موقع خواب. خواب؟ چیزی بود که در تمام این مدت تعریفش را گم کرده بودم. تنها وقتی می‌شد بخوابم که لحظه‌ای بعد از پیچ و تاب بسیار پاهایم در یکی از پهلو رها می‌کردند و…Continue reading از مراتب عشق