علیرضا چند ماه قبل رفته بود در فاز دایناسور و کتاب دایناسور میخواست. اردیبهشت همزمان با نمایشگاه کتاب، امیر برای زهرا و علیرضا اطلس دایناسور خرید. سپستر یک فیگور داینا هم گرفتیم. علیرضا غرق شد. هم عشق و هم وحشت. امروز سیب این عکسها را فرستاده از خانهای که عشقیم برای دایناسورش ساخته و رنگآمیزیاش…Continue reading بیخیال برف و باران
برچسب: نمایشگاه کتاب
ابراهیم دو پسر داشت
خداوند برای اهل دین، عزت و سربلندی حوزه مسلمانی و حفظ آبرو را عهدهدار شده. خداوندی که مسلمانان را یاری کرد وقتی که اندک بودند و یاری خود نمیتوانستند کرد، و از آنان دفاع کرد آن وقت که اندک بودند و از خود دفاع نمیتوانستند نمود، خدایی که زنده است و هرگز نمیمیرد. خطبه ۱۳۴ نهجالبلاغه…Continue reading ابراهیم دو پسر داشت
از کارکردها
نوشتن، کاری نیست که با هر وسیلهای ممکن باشد. یا نه، برای من نوشتن با هر وسیلهای کارکردی متفاوت دارند. من در طول زندگیام هرگز نتوانستم با مداد فشاری ـ مداد اتود ـ کار کنم. برای من مداد یعنی استدلر، شتر نشان یا تمام مدادهایی که بشود تراشیدش. در تمام زندگیام هرگز با رواننویس نتوانستم…Continue reading از کارکردها
چهار پُست با یک کلیک
اول: چه بخواهید قبول کنید یا نه، شبکهی مستند یک شبکهی موفق در تلویزیون ایران است. در این شبکه برنامهای به نام «نردبان» پخش میشود که کارهای مستند آماتوری را پخش میکند که توسط منتقد نیز کم و کاست یا نقاط قوت مستند بررسی میشود. آنچه باعث شد امروز پُست بسیار مفصلم با عنوان «اگر…Continue reading چهار پُست با یک کلیک
بیست و چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران!
آخر هفتهی شلوغ ولی خوشی را پشتِ سر گذاشتیم. دیدار مجدد با راحیل و حنانه و البته طیبه، به همراهِ لیلا و حسین، آن هم در خانهی کوچکِ خوشبختیمان لذیذ بود و به یادماندنی. حتی آن آشپزی هولهولکی همراهِ لیلا، حتی نوشیدنِ چای در استکانهای کمرباریک. شوخیها، خندهها … فرداش هم رفتیم نمایشگاه. تصور میکردم…Continue reading بیست و چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران!
موتیفات آخرین روز تابستان
۱. ابتدا اینکه: آقای خصوصی نویس محترم! ما شدیداً خوشحال میباشم* که دیروز وسوسه شدم با شما تماس بگیرم. یعنی یک جورهایی در این موقعیت خاص روحی و فکری اتفاق فوقالعادهای هم محسوب میشود. یعنی بعد از اینکه سخن قَد کشید و گفتید قطع کنم تا شما تماس بگیرید و به طرز شگفتانگیزی دقیقاً همان…Continue reading موتیفات آخرین روز تابستان
موتیفات نمایشگاهی از نوع کتاب
۱. چهارشنبه، نزدیک ساعت دوازده ظهر بود که دیگر با تشویق منیر، تصمیم گرفتم بروم تهران. بعد یکهو آنقدر سریع همه چیز مهیا شد برای رفتن که خودم نگران شدم! یعنی شیوا، بلیطهایم را اوکی کرد و منیر مرخصیام را رد کرد و خودم هم نشسته بودم و رفته بودم توی فکر که اگر زمین…Continue reading موتیفات نمایشگاهی از نوع کتاب