نوشته بودم که ما کلاً مشمول همان سریال «لحظات دشوار» هستیم؟ و نوشته بودم که در همین سریال پرستاران، گاهی اتفاقاتی را به تصویر میکشند که گویا تلنگری است، گوشزدی است برای بهخاطرسپردن اینکه «معجزه یعنی لمس دردها و دریغهای همنوعان، پیش از آنکه فرصتها از دست برود، پیش از آنکه حادثه اتفاق افتد»؟ سابقه…Continue reading فرار حرفهای
ماه: خرداد ۱۳۸۹
هر ارغوان که شکفت.
نمیدانم چون دیگر آخرهای خرداد است و چیزی به تیر نمانده است اینطور دلتنگش شدهام یا چون «تو» هر چه بیشتر [تندتر] میگذرد، شبیهتر که میشوی به او، اینطور بغض میکنم؟ و بعد هراس مینشیند به جانم. ترسی که ناگزیرم میکند از تردید، پریشانی و اضطراب ِ داشتن ِ تو. اینکه آیا تمام ماههای من…Continue reading هر ارغوان که شکفت.
پیامبر درون
فروردین امسال که اولین قرار ملاقاتم با خدابیامرز گرامی (+) بود، یک تقویم سینمایی خیلی شیک و ارزشمند از ایشان دریافت کردم که داخل بستهاش، یک کارت هم بود که تصویری از چارلیچاپلین بود که پسرک را بغل کرده است. همان پسرک معروف. بعد بغل ِ این عکس، در لت دیگر کارت، قطعه شعری به…Continue reading پیامبر درون
سریال جهان اولی و سریال جهان سومی
روزهای یکشنبه، به گمانم، اگر اشتباه نکنم از شبکه استانی [همزمان با شبکهی تهران] سریالی پخش میشود به اسم «لحظات دشوار». این سریال ِ عربی برداشتی آزاد از سریال پرستاران یا همان All Sants محصول کشور استرالیا است. کسانی که سریال پرستاران را دنبال کردهاند و میکنند، با رویه تهیهکنندهاش آشنا هستند (+). داستان در…Continue reading سریال جهان اولی و سریال جهان سومی
مسابقه شنا و امیر ارسلان نامدار
باور کنید تقصیر من نیست! من از دیشب نقشه کشیده بودم برای پُست امروز. کلی جملات را سبک سنگین کرده بودم و برای اولین بار؛ با یک نقشه واقعی از آنچه باید مینوشتم آماده بودم. ولی خوب، گفته بودم که اصلاً برنامهریزی با گروه خونی من نمیخواند. اصلاً و ابداً! یعنی من یک موضوع داش…Continue reading مسابقه شنا و امیر ارسلان نامدار
من فقط عاشق اینام …
بوم را میگذارم روی میز، با رنگهایی که گولّهگولّه ریختهام روی مستطیل شیشهای روی زانوهایم. دختر سرش را خم کرده است و آن انحنای چشمگیر گردن و شانهها و بازوی آسودهای که افتاده است کنارش. تماشایش میکنم. نگاهاش میکنم. هوا هُرم دارد. انگار که گولّهگولّه گرما ریخته باشی روی مستطیل گنده آبی رنگی. شفاف. حرکت…Continue reading من فقط عاشق اینام …
در ابتدای افق، جادهای است …
یک شاخه گل سرخ. یک شاخه گل مریم. تمام خاطرات ِ من از زنجمورههای رها مانده در شب. از عشقهای توخالی. شتابزده. بی هیچ تعریفی، بی هیچ آرمانی. با تمام دلهرهها و ترسهای واهیاش از انجام و سرانجام. حرص خوردنها و غصه خوردنهایش. گاهی باید ایستاد [نشست] برگشت به پشت سر و دقایقی آسوده…Continue reading در ابتدای افق، جادهای است …