نویسنده کدها

سریال جدید پیمان قاسم‌خانی به نام روزی روزگاری مریخ، مثل کارهای دیگر او پر از ارجاعات است. مثل؟ اسم ربات ۶۷ است. اسم ربات سریال مسافران ۶۱ بود. کاش نقش را خود نصرالله رادش بازی می‌کرد. با همان مدل مو حتی.  

من هم همین را می‌گویم.

نوشته است:«یک نفر اگر از من بپرسد چه کنیم که دیوار زندگیمان در پس زلزله های خانمان‌براندازی که هیچ کنترلی رویشان نداریم پابرجا بماند؟ من نخواهم گفت با عشق یا تجارب مشترک یا علایق یکسان یا هر چه. میگویم اسم رمز بقای زندگی‌ مشترک در سکوت است، این سکوت مقدس. در تشخیص به موقعش. در…Continue reading من هم همین را می‌گویم.

باید بیشتر از اینها گیرمان می‌آمد

نوشته‌ای بسیار طولانی ولی زیباست. مقداری از متن را دیروز و بقیه را امروز خواندم. می‌توانستم از متن گزیده‌های دیگری انتخاب کنم ولی پاراگراف آخر را برداشتم. اما تأکیدم این است تمام متن را مطالعه کنید و لذت ببرید. «حرکت آن مرد نوعی از پیش تعیین‌شدگی عجیب داشت. انگار مثلاً از قبل ثانیه‌ها را شمرده…Continue reading باید بیشتر از اینها گیرمان می‌آمد

افسرده آن دلی‌ست که از همنفس گرفت

البته تو دل خوشی که نداری، اما من شاد می‌شوم وقتی یادم می‌افتد همین روزها بود که گفتی دو هفته دیگر می‌آیید برای خواستگاری. با تسبیح افتادیم به جان بازار برای پیدا کردن لباس و کفش و حلقه. خستگی نمی‌فهمیدم. برای حلقه خیلی گشتم. به دلم نمی‌نشستند. آخر سر یک مغازه‌ای چشمم افتاد به حلقه‌ای…Continue reading افسرده آن دلی‌ست که از همنفس گرفت

چنین چرا دلتنگم؟ چنین چرا بیزار؟

دیروز عصر همسر داداش کوچیکه آمد اینجا، بسیار پریشان. رفته بودند خانه پدری که پرده‌اش را که جا مانده بود بردارد. با صحنه بدی آنجا روبرو شده بودند که توصیف فضای کمرشکن خواب چند شب قبلم بود. روح خانه آزرده است از ما و روح مادر آزرده‌تر، بس که عاشق آن خانه بود و هست…Continue reading چنین چرا دلتنگم؟ چنین چرا بیزار؟

نگارم که مکتب نرفته و این صوبتا

داشته اسم خواهرش را مسخره می‌کرده که زهرا یعنی زهر مار. مادرش گفته زهرا اسم دختر پیامبر است، باید احترام بگذاری. شب با پدرش حرفش می‌شود و دعوا و قهر و بعدش آشتی می‌کنند و روبوسی و ختم بخیر می‌شود. موقع خواب مادرش را صدا می‌زند و می‌پرسد مگر من امام علی نیسم؟ مادرش می‌خندد…Continue reading نگارم که مکتب نرفته و این صوبتا