فکر می‌کنم هیشکی نبود!

« علامت انسان رشدنیافته این است که می‌خواهد بزرگوارانه در راه یک هدف جان بسپارد، و حال آنکه علامت انسان رشدیافته این است که می‌خواهد در راه یک هدف به فروتنی زندگی کند.» ویلهلم استکل   خیلی ساده است. درک اینکه چطور می‌شود با فروتنی در راه یک هدف زندگی کرد. خیلی خیلی ساده است.…Continue reading فکر می‌کنم هیشکی نبود!

گل شانسیوی میلازه اله!

روی تکه کاغذ نوشت «حشره‌کش». چهارزانو نشسته بود و تکه کاغذ را برداشت و بی‌حوصله چند باری تایش زد و بعد ماشین دوخت را برداشت و منگنه‌اش کرد «خوب شد! بلند شو برویم!» توی کوچه دوباره نقشه را مرور کردند«وقتی رسیدی، دستت را می کنی توی سبد و تکان تکان‌ش می‌دهی و بعد یکی را…Continue reading گل شانسیوی میلازه اله!

موتیفات دشمن شاد کن

۱. استاد جریمه‌ام می‌کند. می‌گوید دیر کرده‌ای، می‌گویم فقط ده دقیقه دیر کرده‌ام. می‌گوید نه! کلاس از یک ربع به سه شروع می‌شود. چیزی نمی‌گویم. می‌خواهد شروع کند، مکث می‌کند. می‌پرسد «نمی حالت خوبه؟» می‌گویم نه. فقط همین. آقای غمسوار می‌دانست و لازم نبود وقتی دیرتر رسیدم توضیح بدهم چرا دیر کرده‌ام. ۲. لیست عمل…Continue reading موتیفات دشمن شاد کن

عادت نمی‌کنم بد نمی‌شود.

کاش می‌شد گذشت … گذشت و ندید که بود و نبود … غیر از خود/م هیچکس نبود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دست‌هایم را می‌گذارم روی صورت‌م. نگاه‌ت را گیر می‌اندازم میان انگشتان‌م. تار. حس غریبی می‌گوید تو نیستی و من بیهوده می‌پندارمت، هست. تو نشسته‌ای میان توده‌ای متراکم که می‌خزد و می‌خیزد و من نشسته‌ام کمی دورتر، رو…Continue reading عادت نمی‌کنم بد نمی‌شود.

منی آخدارما وفاسیز!

«… در خانه‌ی شماره ۱۹ فقیر باگان‌لان به صدا درآمد. انور بود. پل‌لامبر مرد ناقص‌العضو جذامی را کمک کرد تا از آستانه‌ی در گذشت و او را روی حصیری از الیاف برنج که بر آن می‌خوابید نشاند. مرد جذامی اوقات خوشی نداشت. انور بعد از نشستن با به هم چسباندن کف دست‌های ناقص و بالا…Continue reading منی آخدارما وفاسیز!

آنلاین موتیفز

۱. می‌گویم «دکتر کجایین؟» می‌گویید «من دارم از پله‌ها می‌آیم بالا»، هر چه منتظر می‌مانم که از میان روشنی بخزید توی تاریکی که من بودم، نمی‌شود و نمی‌آیید و خسته می‌شوم. می‌آیم توی روشنی و صدایتان می‌گوید «منتظرت ماندم نیامدی دارم برمی‌گردم خانه!» می‌گویم «آخر نگفتید نمی‌آیید داخل!» می‌گویید«فردا می‌آیم!» می‌فرستم «فردا ساعت چند می‌آیید؟»…Continue reading آنلاین موتیفز

آواز گنجشک‌ها

امروز، شانزدهم مهر، مصادف است با روز تولد علی کوچولوی داداش رضا … روزی که بالاخره همه فهمیدند که من دیگر تنها نیستم، دیگر تا آخر عمر، دوستی دارم که هرگز به حال خود رهایم نخواهد کرد … ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با خودم می‌گویم: «این دیگر بید مجنون نیست که سر جای‌ت میخکوب‌ت کند و حس کنی…Continue reading آواز گنجشک‌ها