سیب در صفحهاش نوشته: «این روزها مدام حالش بهم میخورد ، بخصوص صبح که میرود مدرسه… انگار از استرس حالت تهوع میگیرد، باز گفت مامان حالت تهوع دارم. گفتم پسرم اینطوری خودتو اذیت میکنی منم اذیت میشم! گفت مامان میشه اینطوری نگی؟ گفتم چطوری؟ گفت نگو ناراحت میشوی فقط به حرفم گوش کن! گفتم بعدش…Continue reading تو چنین خوب چرایی؟
برچسب: سیب
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
علیرضا با مدرسه کنار نمیآید. سیب گفته مدرسه نروی بزرگ نمیشوی. گفته غذا نخورم بزرگ نمیشوم، مدرسه نروم بیسواد میشوم.
ظرافتها
در سخنرانیهای امام خمینی جان دیدید که مرحوم احمد چطور بیقرار و نگران چشم از پدرش برنمیدارد؟ یکبار به سیب میگفتم توی این خوابم هم احمدآقا سریع آمد که امام به زحمت نیفتد و یک نگاه تندی هم انداخت به من که بچه تو ادب نداری پدر پیرم را بلند میکنی؟ نکته دوم هم آن…Continue reading ظرافتها
با حُسنِ ادب شیوهٔ صاحب نظری بود
صبح زنگ زدم منزل خواهرم، علیرضا برداشت. بعد از قربان صدقه و تاپ تاپ قلب، پرسیدم پاهای آبابا هنوز ورم دارد؟ گفت بله. گفتم بهش بگو آبابا برو دکتر. مکث کرده میگوید آبابا خاله میگوید برو دکتر. حاجی میگوید چهارشنبه میروم. میگویم آفرین! علیرضا به آبابا بگو آفرین. بیشتر مکث میکند بعد خطاب به مادرش…Continue reading با حُسنِ ادب شیوهٔ صاحب نظری بود
حق توحید حق
«آفریننده با خود آفریدهها بر آنان در عرصه عقول تجلّی کرد، و با دیدنی بودن مخلوقات قطعی است که آفریننده را نتوان دید.» خطبه طولانی ۲۲۸ نهجالبلاغه در توحید حق است. بسیار هم دشوار که سه باری که خواندم به نیمه خطبه هم نرسیدم. هر جمله دشوار است در عین اینکه ساده به نظر میرسد. انتخاب…Continue reading حق توحید حق
وقتی تیک و ضربدر یاد گرفتی
داشتم با سیب صحبت میکردم خندید. علیرضا داشت نقاشی دایناسور میکشید، استخوان هم داخل بدنش میکشید. کمی بعد آمد گفت مامان میدانی این ضربدر یعنی چه؟ یعنی زمان دایناسورها تمام شده. این هم یعنی زمان انسانها شروع شده. علامه بهمنی فقط توئی علیرضا. فقط تو! ماها ادایش را در میآوریم. شما فقط خطوط را…Continue reading وقتی تیک و ضربدر یاد گرفتی
بچههای مدرسه والت نمیدانم چندم
سال پنجم ابتدایی مدرسه شهید زمردی بودم. یکی از همکلاسیهایم آل آصف بود و دیگری آل ارشاد. اولی زرنگ بود دومی سرتق. عین دخترهای الآن بود، کی؟ سال ۶۷-۶۸. یکروز توی حیاط چند تایی کتاب داستان پهن کرد روی زمین، برای فروش. گفت مال خودش هستند. من داستان جوجه اردک زشت دو زبانه را برداشتم.…Continue reading بچههای مدرسه والت نمیدانم چندم