نگارم

انگشتانش را باز کرده گفته این منم، این تویی، این باباست، این آبجیه، اینم خاله است. مادرش پرسیده کدام خاله؟ گفته خاله سوسن. اینجا مریض نشده، سر پا ایستاده. دیروز این عکست را نگاه می‌کردم و گلایه داشتم که یا من دیگر مثل قبل کم نمی‌آورم، یا دست تو و خدا که برایم رو شد،…Continue reading نگارم

تلویزیون بدون سیگنال

شب با علیرضا حرفم شد،اخم کرده بودم و برایش خط و نشان می‌کشیدم. برگشت به‌ من گفت مامان! تو را می‌اندازم تو تلویزیون بدون سیگنال، تو بدویی و آتش دنبالت کنه! خنده‌ام گرفت از حرف‌هایش و شروع کردم به خندیدن… گفت آره بخند، خنده قشنگه… عصبانی بشی تنبیهت می‌کنم!  

مهمان داشتیم

سیب گفت با همسرش فلان ساعت می‌اید برای دیدنم. تعارف نداشتم باهاشان ولی به دلم افتاد بنشینم هر چند دشوار است. وقتی آمد با چیزی آمد که خودش هم خبر نداشت قرار است برایم بیاورد. وقتی جعبه را برابرم باز کرد وقتی سجاده سبز و بقچه سفید را دیدم، وقتی پرسیدم پرچم کیست وقتی ناگهان…Continue reading مهمان داشتیم

اما بدون عشق شاعر بودن آسان نیست

یا عزیز خاله می‌گوید کنارش می‌خوابیدم و گردنش را محکم بغل می‌کردم و او به من قصه می‌گفت … خاله می‌گوید با این که خودش هم کوچک بود می‌آمد مرا بغل می‌کرد و می‌برد خانه‌اشان … بزرگتر که شدم با خاله می‌رفتیم جاهای دیدنی و تاریخی تبریز را می‌گشتیم، بعدش ناهار مهمانمان می‌کرد و بعد…Continue reading اما بدون عشق شاعر بودن آسان نیست

جمع کن برو مارتین

صبح سیب، زهرا را قلقلک می‌داده، گفته زهرا خاله ما را انقدر قلقلک می‌داد تا گریه کنیم بعد گازمان می‌گرفت. علیرضا پرسیده کدام خاله. سیب گفته همان خاله که تو عشقش هستی. زهرا پرسیده من عشقش نیستم؟ مادرش گفته هستی، مگر نشنیدی برایت می‌خواند دختر موطلایی؟ علیرضا گفته نخیر! من عشق موطلایی خاله هستم (+)