اینجا نزدیک دمیدن صبح صادق صدای پرنده میپیچد. گاهی کلاغها گاهی گنجشکها. با کلاغها یاد شاهگلی میافتم با گنجشکها میروم چهارراه/ میدان ایالت ارومیه، جلوی ساختمان دادگستری. نرسیده به ساختمان دادگستری دو سه پله که بروی بالا مغازه دو نبش بزرگی است پر از فابهای چوبی و فلزی. اولین نقاشی با مدادرنگیام را دادم آنجا…Continue reading در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
برچسب: مادر
از مراتب خدمت
خانه منیریه بودیم. مادر آمده بود تهران که مقارن شده بود با وقت آزمایشش. تاکسی تلفنی گرفتم و رفتیم آزمایشگاهی همان نزدیکی. از راننده خواستم منتظر بماند و رفتیم بالا. توی سالن انتظار خانمی خم شد پرسید با این وضعت مادرت را آوردهای آزمایش؟ بیکه منتظر جوابم بماند تند برگشت تکیه داد به پشتی صندلیاش.…Continue reading از مراتب خدمت
معلمی شغل انبیاست.
به گمانم همین نزدیکی خانه مدرسه دخترانه باشد. کلی صدای شادی میآید برای روز معلم فکر کنم. یاد خانه پیروزی تهران بخیر. درست دیوار به دیوارمان دو تا مدرسه بود. پر از سر و صدا. پر از زندگی. سال ۶۸ کلاس پنجم ابتدایی بودم مدرسه شهید زمردی. برای اولینبار روز معلم داشتیم. چهار شاخه گل…Continue reading معلمی شغل انبیاست.
عکس کارت ملی
کسی به شوخی نوشته بود همه را حلال کردم به جز عکاس کارت ملیام. اما من عکس کارت ملیام را دوست دارم. زیباست؟ خوب افتادم؟ متفاوتم؟ نه. وقت عکاسی تنها چند روز بعد از رفتن مادر بود. روز قبل نوبت خانواده داداش کوچیکه بود که بیایند پیشم. شب مهدیه و علیاکبر که خوابیدند دیدم همسر…Continue reading عکس کارت ملی
سوریه آخ سوریه
آقای سید مصطفی موسوی رفته سوریه و عکسهای قشنگی از آنجا گرفته در کانالش گذاشته. گفتم هم با شما شریک شوم هم اینجا ذخیره شوند. یادش بخیر. خصوصاً با این آخری رفتم کوچه پس کوچههای اطراف حرم سیده رقیه، همراه مادر و مهتاب خانم خدابیامرز و همسرش و دو خانم دیگر. مغازههای شیرینی سنتی…Continue reading سوریه آخ سوریه
سوره یونس گوش میدادم
تشک بادی سوراخ شده بود و تمام بدنم میسوخت و اسپاسمم شدت گرفته بود. مهدیه زورش نمیرسید و خوابالو کاری کرد دلم شکست. گریه کردم و دلم مرگ خواست. خوابم برد. از هال بزرگه رفتم اتاق نشیمن و خزیدم توی بسترم. تاریک بود. حس کردم مادر نیست. پریشان نشستم دیدم نه جای مادر هست نه…Continue reading سوره یونس گوش میدادم
نمره ۲۱ بنبست خیام
خضر خانواده بالاخره دیوار را خراب کرد. البته با اکراه. حیاط به خوابم نیامد. قصهٔ خانه این شکلی تمام نشد، نه این همه رنگین. هرگز حیاط دوباره این همه گلگون نخواهد شد، کاش اما در خوابهای پس از اینم حتی انگورهای خوشه خوشه توی کیسههای توری ماماندوز حفظ شوند از زنبور و گنجشک تا وقت…Continue reading نمره ۲۱ بنبست خیام