إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا

این نوشته‌ام درباره حکایتی که پدرم یادمان داد یادتان است؟ همان «اونی که توی موال گفتی چسبیده به ریشت»؟ (+) ها؟ آفرین. این عبدالحمید و مشابهاتش را هم شامل می‌شود. آن جشن تکلیفی که برای دختربچه‌ها گرفته بود بعد از قشنگی‌هایی که در محضر امام خامنه‌ای ثبت شد، چه رقت‌انگیز. تقلا و تقلا و تقلا…Continue reading إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا

کار از بدلیجات گذشته

کاری به ژست علینژاد در زنگ تفریح سازمان ملل ندارم اما یاد حکایتی افتادم که پدر خدابیامرزم تعریف می‌کرد. در مجلسی که بزرگان و تجار و عالمان شهر سر سفره‌ای بودند، غلام یکی از بزرگان متوجه می‌شود دانه برنجی میان ریش اربابش افتاده، با زیرکی می‌گوید ارباب غزالی از بند جسته به مرغزار، پنج غلامان…Continue reading کار از بدلیجات گذشته

۸ مارس، روز زنشون

یک. چند سال پیش احسان، از وبلاگنویس‌های سابق تبریزی، پیامک فرستاد هشت مارس روز زن بر شما مبارک. نوشتم من مسلمانم و روز زنم روز تولد دختر پیامبر است. گفت بله بله البته در آن روز هم تبریک می‌فرستم. فرستاد؟ نه.‌ دو. سال ۷۵ وقتی بسری اول به تنهایی از ارومیه به خانه آمدم پدرم…Continue reading ۸ مارس، روز زنشون

سوره یونس گوش می‌دادم

تشک بادی سوراخ شده بود و تمام بدنم می‌سوخت و اسپاسمم شدت گرفته بود. مهدیه زورش نمی‌رسید و خوابالو کاری کرد دلم شکست. گریه کردم و دلم مرگ خواست. خوابم برد. از هال بزرگه رفتم اتاق نشیمن و خزیدم توی بسترم. تاریک بود. حس کردم مادر نیست. پریشان نشستم دیدم نه جای مادر هست نه…Continue reading سوره یونس گوش می‌دادم

نمره ۲۱ بن‌بست خیام

خضر خانواده بالاخره دیوار را خراب کرد. البته با اکراه. حیاط به خوابم نیامد. قصهٔ خانه این شکلی تمام نشد، نه این همه رنگین. هرگز حیاط دوباره این همه گلگون نخواهد شد، کاش اما در خوابهای پس از اینم حتی انگورهای خوشه خوشه توی کیسه‌های توری مامان‌دوز حفظ شوند از زنبور و گنجشک تا وقت…Continue reading نمره ۲۱ بن‌بست خیام

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

یکبار پدرم پرسید چه می‌کنی؟ گفتم کتاب می‌خوانم، با مشت به سینه‌اش کوبید و گفت کتاب مرا کی خواهی خواند؟ هیچوقت نشد بخوانم. حوادث طوری پیش رفت که نشد. شهریور که نوشته‌های خانم زهرا دشتی را درباره پدر مرحومش می‌خواندم دلم خون شد که چه شد که دنیا بین من و کتاب پدر فاصله انداخت؟…Continue reading آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند