سرم شلوغ است این روزها. این روزها، آنقدر در خیابانهای این شهر، رفت و آمد کردهام تا چشمهایم مملو شوند از نوستالژی. از یادآوری صحنهها، خاطرات، گفتگوها، گردشها. که حتی روزنامه فروشی قدیمی نزدیک ترمینال قدیم هم میتواند مرا ببرد به روزهای هفته نامه و ماهنامه گلآقا. راسته کوچه میتواند مرا ببرد به صبحهای پیادهروی…Continue reading از این شلوغیها
برچسب: تبریزگردی
وای از دنیا که یار از یار میترسه*
ماجرا از یک تلفن شروع شد. زنگ زده بودم حالاش را بپرسم. مثل تمام تماسهای تلفنی که هر آدمیزادی برای احوالپرسی برقرار میکند. مثل همیشه حالی و احوالی و قراری. که گفته بود. که چه اتفاقی افتاده است. همه چیز از یک تماس کوتاه تلفنی بود که شروع شد. ماجرا را وقتی فهمیدم که دوباره…Continue reading وای از دنیا که یار از یار میترسه*
از تبریزگردی تا کوهنوردی با تاکسی دلیکا!
حالا که به شدت خسته نشستهام و به لذاتی که در این دو روز به خودم بخشیدهام فکر میکنم، میبینم ارزشش را داشت … ارزش اینکه حس کنم «میتوانم!» دیروز، طبق قرار نانوشتهی هرسالهامان، همراه سیب و تسبیح؛ خواهرزادههایم رفتیم تبریزگردی. البته برخلاف سالهای قبلتر که از خانهی مشروطه شروع میکردیم و بعد از داخل…Continue reading از تبریزگردی تا کوهنوردی با تاکسی دلیکا!
آخرین موتیفات سال ۸۷
۱. تنآسودهگی غریبی سایه انداخته است روی شهر و خیابانها کاملاً مصنوعی شلوغ است و مغازهها کاملاً مصنوعی پُر و خالی میشوند و اسکناسهای قلابی، کلاه گشادی شدهاند بر سر تورم و بیکاری و گرسنگی … سال دارد به طرزی مصنوعی تمام میشود و تقویمها دروغگو شدهاند و تا یک شبانهروز دیگر، گاوی را ذبح…Continue reading آخرین موتیفات سال ۸۷
کورتون خوب میباشد!
* بابا جان! یک کاری نکنید که این موسیقی را به کل از روی وبلاگم بردارم و از غصهی اینکار بمیرم اینبار راستی راستی ها! ** دیروز رفته بودم دنبال یکسری کارهای اداری، موقع برگشتن با خواهرزادهی عزیزم، رفتیم بازار امیر! بازار امیر یکی از چندین بازارچهی بزرگترین بازار سرپوشیدهی جهان میباشد دیگر! هی من…Continue reading کورتون خوب میباشد!
۲۹
۱. “… کوچههای بالاشهر آشغالاشون هم مثل خونههاشون با آشغالای جنوب شهر فرق داره…. آشغالای مغازهها هم با آشغالای کوچهها فرق داره. آشغالای مغازهها چیزای بدرد بخورش بیشتره، مخصوصا بقالیا که بیشترش کاغذ و کارتونه. ولی همیشه سرشون دعواس، به کتک خوردنش از قدیمیا نمیارزه!… میدونی؟! باید از شکل کیسهها میتونستیم بفهمیم توشونا چیز بدرد…Continue reading ۲۹
اول سلام!
چشمه تا من راهی نداشت، من بودم و زمزمه و دلتنگی و دلواپسیهای زنانه، چشمه بود و ماه توی شکمش و ابر بالای سرش. توی مشت بستهام گرفته بودمت که مبادا بپری و نرسم به دامنت که بگیرم، که باز پست بگیرم، بترسم که نروی و اگر رفتی و نشد که بگیرمت، آنوقت چه میشود؟…Continue reading اول سلام!