برخورد از نوع اول!

دیشب با آقامون در مورد «نوشتن» صحبت می‌کردیم. به‌اش گفتم چند وقتی است که آنچه در ذهن‌م هست را نمی‌شود [نه که نتوانم] بنویسم. مثلاً این را (+) که خواندم، قصد داشتم در موردش بنویسم که نشد. یا این یکی (+) ــ در مورد مسافرت با قطار ــ که حتی قدیمی‌تر است مرا واداشته بود…Continue reading برخورد از نوع اول!

الجار ثمّ الدار

همسایه‌ی خوب غنیمت است. این را هم پدر می‌گفت و هم مادر می‌گوید. شاید برای خانواده‌های سنتی مثلِ خانواده‌ی ما که پنجاه شصت سال است توی همان محله و کوچه زندگی کرده‌اند، بین خانواده‌هایی که شب‌چره راه می‌انداختند با هم و یک بشقاب از شام‌اشان را اگر می‌آوردند در خانه‌ی آن یکی، اخم نمی‌کردند و…Continue reading الجار ثمّ الدار

شبانه تیره‌تر از زلف پیچ‌پیچ تو بود …

پریشانی‌ام را ندیدی در آن تاریکی که گسترده بود از شرق تا غرب. که درمانده افتاده بودم میان بازوانت که از سر تا پا، در تشنجی گریبانگیر، می‌ترساندی‌ام از ضعف، از وهم. از ترس حتی، می‌ترسیدم. که تدبیر، تن‌پوشی بود که از تنِ ماه‌رویی کَنده باشی، غم را ریخته باشی، در جامی، جان‌پرور. ندیدی پریشانی‌ام…Continue reading شبانه تیره‌تر از زلف پیچ‌پیچ تو بود …

موتیفاتی از جنس مرداد

۱. نمی‌دانم شما چقدر به چشم‌زخم اعتقاد دارید. من شدیداً مستعد خوردن چشم زخم می‌باشم. یعنی همین الان، لپ‌تابم افتاد و گوشه‌ پایین سمت راست صفحه‌اش ترک خورد و بدشکل شد و من مانده‌ام که اصلاً با یک چنین مشکلی چه باید کرد و یعنی بیاندازمش دور؟[هم اکنون نیازمند یاری‌ی سبزتان هستم.] اینکه می‌گویم مستعد هستم،…Continue reading موتیفاتی از جنس مرداد

یا قمر بنی هاشم

از حضرت عباس چه می‌دانی؟ • حضرت ابوالفضل، ۱۴ سال و چهل وهفت روز با پدر بزرگوارش علی علیه‌السلام زیست.۱ • ۹ سال و چهار ماه و هفده روز امامت برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی علیه‌السلام را پذیرفت.۲ • بیست و چهار بهار از حیات پرفروع عباس می‌گذشت که امام حسین علیه‌السلام به امامت رسید…Continue reading یا قمر بنی هاشم

آللاه یازانی، پوزماخ اولمازکی!

بیر گون واریدی، بیر گون یوخیدی، آللاه‌دان سونرا، هئچکس یوخودی. بیر گون بیر باخی‌چی، گئتمیشدی بیر تاجیرین حوجره‌سینه، اونون خیردا أوغلونی گوروپ؛ آتاسینا ده‌دی: سنین بو آوغلووی توی گئجه‌سی بیر گورد یی‌یه جاخ‌دی. تاجیر بابا فیکره گیریپ؛ غوصه‌لیندی آمان بو سوزی، هئچکس َ بیلین‌دیر می‌ییب، آوغلونون بویوماغین گوزه‌تدی‌ییب، دوءزدی. گونلر گئشدی و آوغول بوءیوپ، إوله‌ن‌ماخ…Continue reading آللاه یازانی، پوزماخ اولمازکی!

فکر می‌کنم هیشکی نبود!

« علامت انسان رشدنیافته این است که می‌خواهد بزرگوارانه در راه یک هدف جان بسپارد، و حال آنکه علامت انسان رشدیافته این است که می‌خواهد در راه یک هدف به فروتنی زندگی کند.» ویلهلم استکل   خیلی ساده است. درک اینکه چطور می‌شود با فروتنی در راه یک هدف زندگی کرد. خیلی خیلی ساده است.…Continue reading فکر می‌کنم هیشکی نبود!