از خرده شکایت‌های زن و شوهری

ستون «خرده روایت‌های زن و شوهری» همشهری داستان را که می‌خوانم به این فکر می‌کنم که شاید اینکه امیر(+) هیچ‌وقت نشده است بگوید از فلان نوشته‌ام خوشش آمده یا لذت برده است، کاملاً طبیعی است. دیشب مثل خیلی اوقاتِ دیگری که می‌آیم خلافِ قولی که به خودم داده‌ام داستان تازه نوشته‌ام یا آن دو تا داستانی که برای مسابقه‌ی…Continue reading از خرده شکایت‌های زن و شوهری

خیانت آباد!

در سعادت آباد، جمع شش نفره‌ای است که بی هیچ موازنه‌ای، نه دز شخصیت و نه در ثبات و نه در اخلاقیات، دور هم آواز می‌خوانند. جمعی که گویی تنها دو تن از آنها، تازه واردانی به این جمع‌ند و به همین تازگی نیالوده‌گانی که در مضیقه‌اند، مقیدند، نمی‌توانند خوب بازی کنند. هیچ عنصر پاکی در مقابل این همه عنصر…Continue reading خیانت آباد!

از تو سبزه‌زار شده خاک خشک بدنم …

خیلی خیلی به ندرت پیش آمده است که چیزی خریده باشم و بعد با دیدن مشابهات بهتری، پشیمان شده باشم. عموماً هر چیزی که می‌خرم، به شدت «تک» می‌باشد و همین «تک» بودن، باعث می‌شود که همیشه «تاپ» باشد و حتی سال‌هایی بعد هم که بخواهم از آن استفاده کنم، حتی اگر نخ‌نما و کهنه…Continue reading از تو سبزه‌زار شده خاک خشک بدنم …

مردهایی که دوست‌شان داریم!

در را پیرمردی خوش سیما باز کرد. چشم‌هایش میان آن چین‌های ظریف و عمیق هنوز سبز درخشان بود. کت سبک کاموایی‌ی کرم رنگی را روی پیراهن سفید نخی‌اش پوشیده بود و شلوار قهوه‌ای روشن اتو خورده‌ی نظیفی به پا داشت. باهاش دست دادم. نگاه‌ت را دزدیدی و گذاشتی تا پیرمرد پالتویت را از دوشت بردارد…Continue reading مردهایی که دوست‌شان داریم!

هنوز هم عشق خدا نیست!

  چقدر از تکرار بیزار بودم و اکنون به تکرار گرفتار آمده ام…   بحث من بر سر این است که تأکیدا” و مؤکدا” ثابت کنم که عشق و خدا یکی نیستند. و نه اینکه نفس عشق را تکذیب کنم و خیلی برایم سخت است چون تا به حال در مورد عشق و چیستی آن…Continue reading هنوز هم عشق خدا نیست!