از محل گذر، باید فقط گذشت!

اول‌اش فقط یک اتاق داشتند با یک آشپزخانه‌ی کوچولو و یک حمام و توالت. بعد‌ش که کار و بارش گرفت، خانه‌اشان را فروختند و قسمت بیشتری از پول‌اش را گذاشتند توی بانک مسکن و با بقیه‌اش همان خانه‌ی نقلی‌اشان را رهن کردند تا موعد وام خرید مسکن‌اشان برسد. یک شش ماهی طول کشید ولی به…Continue reading از محل گذر، باید فقط گذشت!

می‌آیی لی‌لی بازی کنیم؟

از تو خوشم نمی‌آمد. نه اینکه از تو متنفر باشم یا بخواهم سر به تن‌ات نباشد. فقط از تو خوشم نمی‌آمد. هر وقت سر و کله‌ات پیدا می‌شد ــ که همیشه‌ی خدا سر و کله‌ات سر بزن‌گاه پیدا می‌شد ــ نظم بازی‌هایمان را به هم می‌زدی. می‌پریدی وسط گرگم به هوا یا یک پا می‌دویدی…Continue reading می‌آیی لی‌لی بازی کنیم؟

نوش‌دارو بعد از مرگ سهراب

۱. کسی از سر مهر، خواب مرا دزدید خواب مرا توی آبی انداخت که به چشمان تو ساحل می‌دوخت … هیجدهم اردیبهشت۸۴ ۲. دیروز برای ناهار دعوت بودیم. من و مادر. ناهار برگشت فاطمه‌ی عزیزم از حج عمره. ولی از آنجایی که نمی‌توانستم بنشینم، نرفتیم. خانم حسین‌نژاد زنگ زد گفت برای خداحافظی از یکی از دخترها…Continue reading نوش‌دارو بعد از مرگ سهراب

این بهانه به جاست …

حالا که این‌قدر دور شده‌ام از آن ساختمان قدیمی با دیوارهای آبی روشن‌ش، گاهی که مجبور می‌شوم از کنارش رد بشوم، صورت مهتابی زن می‌آید جلوی چشم‌م که می‌گفتم:« نفس بکش مادر! نفس بکش!! » بعدها که پدر هم بعد نیش سوزنی که من زدم توی پوست دست‌ش، تمام کرد باورم شد که مردن جور…Continue reading این بهانه به جاست …