۱. اصلاً ماندهام که چرا باید یک ساعت دیرتر میرسیدم میان بازوانت که نگران شده باشی و کلافه و یک ساعت زودتر از آغوشت جدا میشدم که دلتنگ بودی و دلگیر*؟ ۲. ماندهام که چرا نشد غرق شوم در طعم نگاههایت که از باران زلالترند و درخشانتر؟ یا چنان عادت کردم به صبحهای با تو…Continue reading لحظههای بی تو بودن، میگذره، اما به سختی …
برچسب: موسیقی
موتیفات هنری و شبه هنری و اینا
۱. اگر تبریز هستید، و اگر به تئاتر علاقمند هستید؛ یک سر به سالن تئاتر واقع در میدان دانشسرا بزنید و از تماشای «شب روی سنگفرش خیس» کاری از امیر حجازی لذت ببرید! خصوصاً بازی آقای علی پوریان در نقش فرهاد آرمین عالی بود. البته یادم رفت بنویسم، به شرطی که تحمل ۴ ساعت تماشای…Continue reading موتیفات هنری و شبه هنری و اینا
موتیفات خواب و بیدار
۱. میگویند خوابها، دریچههایی هستند به عالم غیب. میگویند مُردهها به واسطه رویا، درخواستها، نگرانیها و شادمانیهایشان را از ما ابراز میکنند. البته خود خوابها هم دستهبندیهای خاصی دارند. یعنی حتی در این مقوله هم شرط و شروط گذاشتهایم که مبادا این مردهگان گرامی زیادی «ابراز» از خودشان در بکنند! خلاصه گاهی این خوابها جوری…Continue reading موتیفات خواب و بیدار
در سرم سودای جامی بیزوال*
دستهایت را به من بده. عادت کردهام به سرمای کشندهی آن دستها. آن شانهها. چند وقت شده است که نیامدهای کنار بلندترین پنجرهی عالم. پشت رقص پرده و شب. چند وقت شده است که ننشستهام رو به روی تو، چشم در چشم. دست در دست. پشت رقص دو زلال. یکی راکد. یکی جاری. نگاههامان گره…Continue reading در سرم سودای جامی بیزوال*
من میرم گم میشم تو جنگل خواب …
۱. ظهر دو ساعت زودتر محل کارم را ترک میکردم، بچهها پرسیدند کجا میرم؟، گفتم:«دارم میرم استقبال رفسنجانی!» بچهها با تعجب که نگاهم کردند گفتم:«میخواستم بگم احمدینژاد گفتم رفسنجانی! لابد داشته صحبتم(شما بخوانید غیبتم) را میکرده!*» * وقتی به اشتباه اسمی را به زبان میآوریم، اعتقاد این است که صاحب اسم به یادمان بوده، یا…Continue reading من میرم گم میشم تو جنگل خواب …
مویتفات پاییزی
۱. خستهام این روزها، خیلی خسته. روزها زود تمام میشوند و من تا میآیم کاری را تمام کنم، جا میمانم و دراز که میکشم شب میشود و خستگی فرایم میگیرد. مادر نیست، رفته است دورتر از من و من دلم تنگ شده است خیلی زیاد. کاش مادر زود برسد تا روزهایم دیر تمام شوند. ۲.…Continue reading مویتفات پاییزی
۱۲
هوا که گرمتر شد، برف و یخ کوه و دشت که آب شد، مردها با بیل و کلنگهایشان افتادند به جان زمینها، دیوارهای کاهگلیی کوتاه را که خراب شده بودند، دوباره ساختند. زنها شلیطههایشان را درآورده بودند و مثل مردها تنبان پوشیده بودند و پاچهی شلوارها را زده بودند بالا و ساقههای پلاسیده ی گندمها…Continue reading ۱۲