چینی نازکشان

هنگامی‌ که شنید عده‌ای‌ از یارانش به وقت نبرد صفّین به اهل شـام دشنام می‌دهند: پسند من نیست که شما دشنام دهنده باشید، ولی‌ اگر در گفتارتان کردار آنان را وصف کنید و حالشان را بیان نمایید به گفتار صواب نزدیکتر و در مرتبه عذر رساتر است. بهتر است به جای‌ دشنام بگویید: خداوندا، ما و اینان را از…Continue reading چینی نازکشان

بهشت را بهشته‌ام

یک خانم پیر مهربانی اینجا همسایه ماست که همان فردای اسباب‌کشی آمد سر زد. درست عین لیلان خانم کوچولو و عفیف. انگار خودش. از همان دم در حرف زنان می‌آید و حال و احوالی. دستم را می‌گیرد و صحبت می‌کند. امروز برایمان کمی گل محمدی آورده بود. گفت از حیاط پشتی همین خانه چیده. تصمیم…Continue reading بهشت را بهشته‌ام

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

اینجا نزدیک دمیدن صبح صادق صدای پرنده می‌پیچد. گاهی کلاغ‌ها گاهی گنجشک‌ها. با کلاغها یاد شاهگلی می‌افتم با گنجشکها می‌روم چهارراه/ میدان ایالت ارومیه، جلوی ساختمان دادگستری. نرسیده به ساختمان دادگستری دو سه پله که بروی بالا مغازه دو نبش بزرگی است پر از فابهای چوبی و فلزی. اولین نقاشی با مدادرنگی‌ام را دادم آنجا…Continue reading در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

از مراتب خدمت

خانه منیریه بودیم. مادر آمده بود تهران که مقارن شده بود با وقت آزمایشش. تاکسی تلفنی گرفتم و رفتیم آزمایشگاهی همان نزدیکی. از راننده خواستم منتظر بماند و رفتیم بالا. توی سالن انتظار خانمی خم شد پرسید با این وضعت مادرت را آورده‌ای آزمایش؟ بی‌که منتظر جوابم بماند تند برگشت تکیه داد به پشتی صندلی‌اش.…Continue reading از مراتب خدمت

معلمی شغل انبیاست.

به گمانم همین نزدیکی خانه مدرسه دخترانه باشد. کلی صدای شادی می‌آید برای روز معلم فکر کنم. یاد خانه پیروزی تهران بخیر. درست دیوار به دیوارمان دو تا مدرسه بود. پر از سر و صدا. پر از زندگی. سال ۶۸ کلاس پنجم ابتدایی بودم مدرسه شهید زمردی. برای اولین‌بار روز معلم داشتیم. چهار شاخه گل…Continue reading معلمی شغل انبیاست.

عکس کارت ملی

کسی به شوخی نوشته بود همه را حلال کردم به جز عکاس کارت ملی‌ام. اما من عکس کارت ملی‌ام را دوست دارم. زیباست؟ خوب افتادم؟ متفاوتم؟ نه. وقت عکاسی تنها چند روز بعد از رفتن مادر بود. روز قبل نوبت خانواده داداش کوچیکه بود که بیایند پیشم. شب مهدیه و علی‌اکبر که خوابیدند دیدم همسر…Continue reading عکس کارت ملی

سوریه آخ سوریه

آقای سید مصطفی موسوی رفته سوریه و عکسهای قشنگی از آنجا گرفته در کانالش گذاشته. گفتم هم با شما شریک شوم هم اینجا ذخیره شوند.   یادش بخیر. خصوصاً با این آخری رفتم کوچه پس کوچه‌های اطراف حرم سیده رقیه، همراه مادر و مهتاب خانم خدابیامرز و همسرش و دو خانم دیگر. مغازه‌های شیرینی سنتی…Continue reading سوریه آخ سوریه