شیرین‌تر از عسل

بگو: عاقبت مرگی که از آن می‌گریزید شما را البته ملاقات خواهد کرد و پس از مرگ به سوی خدایی که دانای پیدا و پنهان است بازگردانیده می‌شوید و او شما را به آنچه می‌کرده‌اید آگاه می‌سازد. ‌ سوره مبارکه جمعه:۸ ‌ مرگ شما را ملاقات خواهد کرد. در جهانی که حتی جاسیگاری روی میز…Continue reading شیرین‌تر از عسل

سخن از تلخی یک ناپیداست

یادم نیست چند سالم بود. صبح روز جمعه همچنان که پدر هنوز از رختخواب جدا نشده بود سرم را گذاشتم روی بالشش و خوابم را تعریف کردم. خواب دیده بودم برف زیادی باریده بود و همه جا یخبندان شده بود. من یخ حیاط مدرسه را دنبال چیزی می‌شکستم و می‌کندم. ناگهان بقچه ترمه ابریشمی نفیسی…Continue reading سخن از تلخی یک ناپیداست

یا رب که کَند قبر من و که دوزد کفن من؟

امروز بعد از یک‌سال رفتیم پیش پدر و مادر. هوا خیلی گرم بود. روی سنگ قبر کناری فرش پهن کردیم و رویش دراز کشیدم. هفته‌ای که گذشت پاهایم دردناک و اسپاستیک شدند. امیر که رفته بود تهران، همسر برادرم چون زورش به پاهایم نمی‌رسید، به عضلات رانم آسیب وارد آمده. نه ویشکا، نه روغن نعنا…Continue reading یا رب که کَند قبر من و که دوزد کفن من؟

پدرها

رفتنت تلخترین رفتنی بود که تا آن زمان تجربه می‌کردم. کاش وقتی خشمگین هستیم سکوت کنیم. کاش تو سکوت می‌کردی. کاش خواهرم که از جای بی‌ربطی عصبانی بود سکوت می‌کرد. کاش آن اندک مهرم به تو باقی می‌ماند، پدر. هجده سال گذشت…  

روز قیامت هر کسی در دست گیرد نامه‌ای

  پریروز به چند تایی از دوستانم از واتس‌اپ زنگ زدم، تصویری البته. به آیدا هم. مادر جانش برداشت و گفت شما کی هستید؟ گفتم سوسنم، دوست آیدا. نشناخت. خب حق داشته. اگر دوستم بود درباره من با خانواده صحبت می‌کرد و آنها مرا می‌شناختند همانقدر که من درباره آیدا حتی با همکارم صحبت می‌کردم…Continue reading روز قیامت هر کسی در دست گیرد نامه‌ای

وقتِ بدحالیِ ما فاصله را حفظ بکن*

عکس را آذر ۸۰ گرفتیم. آن‌که ظاهراً زمین خورده «مانی» است، از مالزی. آن روز بعد از سه فصل خشکسالی ناگهان برف بارید، من و سیب، مانی را روی برف سرازیری حیاط سُرانده‌ایم. آن‌که آنطور می‌خندد جز من چه کسی می‌تواند باشد؟ ‌  می‌توانم برای پیکسل به پیکسل این عکس بی‌کیفیت ساعتها حرف بزنم، وقتی…Continue reading وقتِ بدحالیِ ما فاصله را حفظ بکن*