جمع بچه‌های مدرسه والت

چهارشنبه منیر زنگ زد که توانسته بچه‌ها را جمع کند. منتظرند ناهید برسد تبریز. گفتم ناهید نه. گفت ببینم چه می‌شود. امروز ده صبح قرار عصر را گذاشتیم پارک بانوان محله. سخت بود ولی رفتیم. تسبیح و مهدیه و مادرش هم آمدند. آخرین بار خرداد ۷۵ دیده‌ بودیم هم را. غیر از فیروزه که سال…Continue reading جمع بچه‌های مدرسه والت

قصه امروز بانک رفاه کارگران و بهزیستی

سال ۹۰، بعد از برنامه ماه عسل به پیشنهاد آقای کاکاوند، رفتیم بهزیستی ثبت نام کردیم. جایش نبود حتی ولی متقلبانه بود. به ما گفت اجاره‌نامهٔ قلابی از جنوب شهر بگیریم چون با دکتر بهزیستی یک ناحیه محروم تهران آشنا بود. خودش هم همینطوری تشکیل پرونده داده بود برای گرفتن پلاک معلولین. پلاک معلولین را…Continue reading قصه امروز بانک رفاه کارگران و بهزیستی

الله علیمٌ بذات الصدور

(لطفاً کامنتها مطالعه شود.) در مناجات شعبانیه، امیرالمؤمنین می‌فرماید «معبودم، اگر خواری‌ام را می‌خواستی، هدایتم نمی‌کردی و اگر رسوایی‌ام را خواسته بودی، سلامتی‌ام نمی‌بخشیدی!» دوستان معلول و ویلچری‌ همیشه معترضم به سریالهای تلویزیون شاکی هستند که چرا عاقبت آدم بدهای سریال‌های مناسبتی نشستن روی ویلچر است و این توهین به ماست. این‌را بارهامی‌خواستم در اینستاگرام…Continue reading الله علیمٌ بذات الصدور

روز قیامت هر کسی در دست گیرد نامه‌ای

  پریروز به چند تایی از دوستانم از واتس‌اپ زنگ زدم، تصویری البته. به آیدا هم. مادر جانش برداشت و گفت شما کی هستید؟ گفتم سوسنم، دوست آیدا. نشناخت. خب حق داشته. اگر دوستم بود درباره من با خانواده صحبت می‌کرد و آنها مرا می‌شناختند همانقدر که من درباره آیدا حتی با همکارم صحبت می‌کردم…Continue reading روز قیامت هر کسی در دست گیرد نامه‌ای

زخم‌ها

سال نود که از طرف برنامه ماه عسل آمدند توی خانه فیلم بگیرند گفتند پاشو جارو بکش فیلم بگیریم. گفتم وقتی خسته باشم می‌نشینم و جارو می‌کشم. گفتند نه، همان ایستاده جارو کن. امیر تعریف کرد که من وقتی او خانه نیست می روم روی چهارپایه و از این کارم راضی نیست. همدردهای نامهربان بعد…Continue reading زخم‌ها

موتیفات رمضانیه

۱. نزدیکی‌های ماه رمضان یکی از کاربران سایتِ ام‌اس‌سنتر شماره موبایلم را پیدا کرده/گرفته/بود برایم اول پیامک فورواردی فرستاد و گفت فلانی‌ام. دو روز بعد پیامک زد: «سوسن جان امسال هم(؟) می‌روید برنامه ماه عسل؟» خیلی دلم می‌خواست از آن چیزهایی بنویسم که به قول جلال سمیعی انگار که یک مشتی از توی صفحه مونیتور…Continue reading موتیفات رمضانیه

من خود جام جهان بینم/ چون شکستم .. هیچ

*تصادفی هم که باشد پنج سال پیش هم نهم بهمن روز چهارشنبه بود. این تقویم اتاق عمل‌مان بود آن سالی که رخوت و خستگی در من مزمن شده بود. نامه داده بودم به ریاست بیمارستان که مرا از اتاق عمل انتقال بدهید بخش اداری. در جلسه‌ای همراه مترون بیمارستان که همان سال ۸۰ توی اتاق…Continue reading من خود جام جهان بینم/ چون شکستم .. هیچ